مقصود از نوشتن این کتاب، آگاه و آشنا نمودن برادران محترم دینی به بعضی از مسائل و مطالب جالب و اسراری شگفت انگیز از جهان ارواح است. بر هر مرد عاقل لازم است از اسرار جهان آینده خود آگاه و با خبر گردد، زیرا این زندگانیِ موقت محکوم بفنا و زوال است، چنانکه زندگی گذشتگان محکوم بفنا گردیده است...
نام کتاب : اسراری از جهان ارواح
تالیف : علی جمالی تنگستانی
ناشر : علی جمالی تنگستانی
چاپ : اقبال
تیراژ : 5000 جلد
نوبت چاپ : اول تابستان 1364
صفحه و قطع : 70 صفحه. 12 × 17
حروفچینی : کاوش
- روح چیست؟
- ارواح چگونه احضار میشوند؟
- چگونه روح از تن مفارقت میکند؟
- حقایقی از جهان ارواح!
- ملائکه چیست؟
- اسراری از عالم رؤیا
- جن چیست؟
- شیطان چیست؟
- ملک الموت چیست؟
- بهشت و جهنم
- امراض روانی و مفاسد اخلاقی
- چرا خدا با اعمال ناشایسته مخالف است؟
- در پیرامون عود ارواح
- مواعظ متفرقه
- سوال و جواب
- تحریکات و تشنجات روانی
- روح کارگر عاشق
- مرگ عاشق و جان دادن معشوقه
- چگونه روح معشوقه عاشق خود را ناپدید کرد
- سابقه تکلم میت
- چگونه مرده تکلم کرد؟
- شنیدن صدای روح اموات در گورستان
- چگونه روح مقدس حضرت عباس (ع) مردی را غضب کرد
- جوان دیوانه آیات قرآن تلاوت نمود
مطالب این کتاب، جالب و مانند صحبت حضوری بطور ساده نوشته شده است تا قابل فهم باشد. تمنا مینماید با همین الفاظ ساده عوام فهم چاپ شود. هر ایراد و اعتراض در در مورد مطالب این کتاب دارید بطور کتبی یا حضوری به خودم که نگارنده آن میباشم مراجعه فرمایید.
بسم الله العزیز الحکیم
پس از حمد و ثنای ذات عظیم الشأن خلاق جهان آفرین و درود فراوان بر روان پاک حضرت محمد (ص) خاتم المرسلین و آله الطاهرین.
مقصود از نوشتن این کتاب، آگاه و آشنا نمودن برادران محترم دینی به بعضی از مسائل و مطالب جالب و اسراری شگفت انگیز از جهان ارواح است. بر هر مرد عاقل لازم است از اسرار جهان آینده خود آگاه و با خبر گردد، زیرا این زندگانیِ موقت محکوم بفنا و زوال است، چنانکه زندگی گذشتگان محکوم بفنا گردیده است. این دنیا کشتی طوفانی و و جهان ارواح دریایی بیکران ، سرنشینان کشتی حیات مادی یک بیک غرق و از انظار ناپدید میشوند. آباء و اجداد و بسیاری از دوستان ما بحکم اجبار رهسپار جهان ارواح شده اند. البته زندگان و بازماندگان همه مایل و مشتاقند که به هر وسیله باشد از سرنوشت و حال و احول رفتگان آگاه و باخبر شوند، خداوند عالمیان بر مردم اتمام حجت نموده و برای هر چیزی وسیله و اسبابی معین فرموده است، لذا برای آگاهی از حال ارواح اموات وسایلی در اختیار بعضی از دانشمندان و طالبین قرار داده. مطالعه این کتاب برای همه مفید و لازم است زیرا دارای مطالبی ساده و همانند صحبت حضوری و حاوی اسراری شگفت انگیز است و اغلب مطالب این کتاب از ناحیه ارواح آزاد و ارواح اموات میباشد. یعنی آنچه در جلسات احضار روح از طرف ارواح بوسیله واسطه صغیر و بیطرف و بیغرض کشف و شنیده شده است، در این کتاب نوشته و اعلام گردیده است. این کتاب شما را با اسرار جهان ارواح آشنا میسازد، این کتاب مانند نامه سرگشاده ایست که از جهان ارواح به این جهان فرستاده شده. با دقت و تفکر بخوانید و از خواب غفلت بیدار شوید.
روح یعنی جان. بر دو قسم است: یکی جان حیوانی
و دیگری جان انسانی. یعنی کالبد انسانی دارای دو روح است: یکی روح بخاری حیوانی که مولد خون و مظهر سلولهای حیاتی است و دیگری روح مغناطیسی غیر طبیعی که مجذوب و مربوط به اعصاب و نیروی ملکوتی است. روح مجرده انسان مخلوقی از مخلوقات ماوراء جهان طبیعت است و لطافتش شبیه باد و در صفات مانند مغناطیس و برق میباشد، اما مافوق باد و مغناطیس و برق است یعنی ماوراء آنها است. روح در موقعی که وارد جسم نوزاد می شود ضعیف، معصوم و تازه وارد است. بوسیله قوای روح حیوانی مراحل تکامل طی می نماید و توسط حواس حیوانی کسب قدرت و شخصیت میکند. روح تابع طبع و ذات مخصوص حیوانیت است، یعنی هر طبعی، روحی مطابق خود را طالب و جاذب است، طبع حیوانی آدمیان جاذب و مربی روح انسانی و طبع هر حیوانی دیگر طالب ارواحی مخصوص ذات و صفات خود میباشد. روح انسان با طبع گاو و گوسفند سازگار نیست و روح گاو و گوسفند و حیوانات دیگر هم با عنصر آدمیان سازگار نمی باشند.
ذره ذره هر آنچه در ارض و سماست
جنس خود را همچو کاه و کهرباست
نوریان مر نوریان را جاذبند
ناریان را مر ناریان طالبند
نوع دیگر مخلوقات صاحب روح ، مخلوقات نباتی است که بعد از انسان و حیوانات و پرندگان و خزندگان، درختان میباشند. بوسیله یک آب و یک خاک درختان مختلف روییده میشود. هریک طبق ذات خود مواد مختلفی از خاک تجزیه و بظهور میرسانند. بعضی از درختان مواد قندی و بعضی دیگر مواد غذایی و بعضی دیگر مواد شیمیایی و دارویی. درخت تلخ حنظل نمیتواند مواد شیرین قندی از خاک جذب و بثمر برساند. درخت خرما و انجیر نمیتوانند مواد مخالف با طبع خود از خاک گرفته و تحویل دهند ولی اگر شاخه بعضی از آنها با یکدیگر آمیخته گردد حتما در طبع شریک و در میوه آنها تغییراتی حاصل خواهد شد. کذلک اگر طبع آدمی با طبع بعضی حیوانات شریک و بهم آمیخته شود در ذات و صفات روح مربوطه تغییراتی روی میدهد، مثلا اگر طفل نوزادی ما بین حیوانات دائما بسر ببرد و از شیر سگ و الاغ تغذیه نماید البته روح او منصف بصفات و معتاد بعادات و خوی حیوانی خواهد شد، پس معلوم میشود: روح طفل نوزاد ضعیف و معصوم است و تابع ذات کالبد است و احتیاج به تقویت و تربیت دارد، در اینجا متوجه میشویم مسئله عود روح بوسیله نوزاد صحت ندارد، بطوریکه مشاهد شده روح گاهی شبیه سایه متشکل و گاهی مانند شعاع نور آفتاب و ماهتاب که در آیینه منعکس و در محل تاریکی بتابد میباشد. روح متکلم است اما صدای آن مستقیما شنیده نمیشود زیرا وجود روح ماوراء طبیعت است و کلام آن در امواج مغناطیسی صوتی باعث ارتعاش نمیگردد، هر صوتی در امواج برقی و مغناطیسی ارتعاشی بوجود نیاورد اصلا قابل شنیدن نیست، این امواج هوایی است که در اثر ارتعاش بانسان و حیوانات شنوایی داده است. ممکن است روح بوسیله اشیاء مادی ایجاد کلام نماید یا در اثر تصرف در شنوایی صدای خود را بانسان برساند یا اینکه در قلب القای کلام نماید، چونکه وجود روح لطیف و نیرویی ماوراء طبیعت است از این جهت بطور آسان و عادی دیده نخواهد شد مگر اینکه با نیروی مخصوص خود در چشم انسان تصرف و کشف باصره نموده و خود را از راه خیال و تصورات متشکل و متجسم سازد، ارواح اموات خود را شبیه هیکل زمان حیات خود متجسم میکنند، بعضی از آنها بهمین صورت متشکل شده اند، بعضی دیگر جهت شناسایی یا از راه خیال و تصور بیننده، خود را مانند زمان حیات متجسم میسازند. حرکت روح مافوق حرکت صوت و باندازه سرعت فکر و خیال است، مثلا هر مکانی بنظر آورد آناً به همان مکان میرسد. مدت حیات جسم جهت تکامل یافتن روح است تا زمانیکه اثر رشد و بلوغ در وجود حیات جسمانی ظاهر نگردیده روح مسئول نیست و معصوم است.
ولی هنگامیکه قوای جسمانی به حد رشد و کمال رسید و علائم بلوغ ظاهر شد، انسان مکلف و مسئول انجام وظایف بندگی خواهد بود، زیرا در آن وقت روح تقویت گردیده و شخصیت باطنی پیدا کرده است باید به حکم خالق خود رفتار و از اطاعت القای ارواح خبیثه شیاطین خودداری نماید. باید به این مطلب هم توجه نمود که در جهان ارواح، ارواح بیشمار دیگری وجود دارند و منحصر به روح انسان نیست. یعنی ارواح چندین دسته میباشند آنچه تا کنون معرفی و شناخته شده است، به این شرح است: 1- ارواح مقدسه نوری ملائکه 2- ارواح آزاد ناریه اجانین. 3.- ارواح اموات انسانی 4- ارواح عفاریت5- ارواح شیاطین 6- ارواح حیوانات 7- ارواح پرندگان. همینطور که در مقابل موجودات بری موجودات بحری وجود دارد پس همینطور هم، مانند مخلوقات آبی و خاکی مخلوقات باطنی و روحانی را هم خداوند آفریده است که بعضی از آنها در وجود مخلوقات حیوانی حلول و مداخله مینمایند. قانون خلقت آنها را مامور و موظف ساخته است که مخلوقات مادی نتوانند بدون نیروی روحانی امور زندگی خود را اداره کنند، حتی حیوانات و پرندگان دارای روح مجرده مغناطیسی غیر طبیعی میباشند البته به مقتضای ذات و طبع مخصوص خودشان. علت اختلاف مابین عادات و هوش و حواس آنها همان حکمت روانی آنهاست ولاغیر.
عرض کردم روح ذاتاً نیروی فعال و مغناطیسی است و مرکز قدرت آن در اعصاب. بوسیله اعصاب فرمان میدهد و در قلب القای کلام و بوسیله دستگاه ناطقه انسان ایجاد صوت و تکلم مینماید. روح را میتوان از راه عبادت و ریاضت و تمرکز فکری تقویت نمود. اگر روح انسان از این طریق قدرت یافت باعث جلب و احضار ارواح دیگر که نسبت بخودش ضعیف تر باشند خواهد شد، باین وسیله ممکن است انسان با بعضی ارواح ارتباط برقرار نماید و از راه مدیوم یا واسطه با آنها گفتگو و حقایقی از جهان ارواح کشف کند و از طرف دیگر ممکن است در اثر توجه ارواح خبیثه شیاطین یا ارواح مقدسه ملکوتی نوری و ناریه، در وجود بعضی از اشخاص کافر و مسلمان قدرت روحی مغناطیسی هیپنوتیزم بظهور آید. عملیات احضار روح با وسایل مختلف و در اثر قوای روحی و فکری انجام میگیرد. اولا بوسیله ارواح خاص مقدسه و در اثر عبادت و اطاعت خدا. دوم، بواسطه ریاضت و تزکیه نفسانی. سوم، از راه ریاضت و مغلوب نمودن هوای نفس حیوانی بنام چله نشینی در محل و مکان خلوت، که این عمل از نظر شرع اسلام نهی و خالی از خطر جانی نیست. چهارم، تقویت نیروی روحی هیپنوتیزم، تمرکز فکری و مدتی بوسیله چشم خیره شدن به نقطه سیاه با آن کیفیت که در بعضی کتب مربوطه نوشته اند، البته این عمل هم انسان را با مشکلاتی مواجه میسازد و نتیجه مثبت گرفتن بصلاحیت روحی بستگی دارد. شرط پنجم، باید مدت چهل شب از شب چهارشنبه تا شب یکشنبه ملبس به لباس سراپا سفید، با ایمان ثابت بوجود ارواح و با قوت قلب، هر شب نیم ساعت در تاریکی مطلق با تمرکز حواس ایستاده و مستقیماً بسمت جنوب خیره شود، شب چهلم یکنفر طفل 12 ساله بهتر آنست که دختری از محارم و بستگان نزدیک باشد همراه در تاریکی ببرد و پس از ده دقیقه نگاه و سکوت، از طفل سوال نماید که در اینجا کدام یک از اطفال همبازی یا اهل منزل مشاهده مینمایی؟ اگر از این راه نتیجه حاصل شد بعد از این باین طریق میتواند با ارواح اموات ارتباط بگیرد اما اگر کوچکترین خوف، هراس و تشویشی داشته باشد به محض حفظ جان عامل و واسطه عملی نخواهد شد. طریقه ششم از راه تمرکز فکری دست جمعی بوسیله میزگرد است، این میز باید دارای یک صفحه سبک بالای یک پایه از میله چوبی بطور آزاد گذاشته شود و باید چهار نفر در اطراف آن میز با عقیده و ایمان راسخ بنشینند و کف دستهای خود را آزادانه بر روی صفحه میز قرار دهند تا مدت یک هفته این عمل را تکرار نمایند. مدت توقف و تمرکز حواس کمتر از ده دقیقه نباشد و مابین نیروی فکری آنها اختلاف پیدا نشود یعنی خیالات متفرقه در دل مطلوبین خطوری نکند. پس از مدت مذکور دستها را همزمان با یکدیگر از روی صفحه بردارند و از آن روحی که مورد خواسته بود خواهش نمایند که اگر حضور دارد صفحه میز را براست یا چپ بحرکت درآورد، ولی مرحوم شیخ یعقوب سکاکی در کتاب "مغناطیس ابدان" نوشته است نباید عاملین کمتر از 6 نفر باشند و اگر بعد از یک هفته عملی نشد جای نشستن خودشان عوض نمایند، یعنی آنکس که در جلسات قبل رویش سمت مشرق بوده است در این هفته روی خود سمت مغرب نماید کذلک همکاران.
این مختصری از شرایط و دستور احضار روح بود که به زبان ساده به نقل از خود ارواح معروض شد. البته صلاحیت حال و احوال انسان هم از جمله شرایط اولیه است. ارواح به سه علت حاضر و القای کلام مینمایند.
اول: به احترام عامل. دوم در اثر قدرت روحی، سوم از راه دوستانه. ولی شناختن ارواح در موقع احضار مشکل تر از طریقه احضار است، اولا عامل باید مومن و متقی و عارف باشد. دوم، باید با کسب اجازه از ارواح مقدسه و تحت مراقبت آنها اقدام در عملیات احضار نمود. سوم، باید مدیوم یا وسطه اگر بالغ است راستگو و معتاد بافیون و مشروبات الکلی نباشد. چهارم، باید واسطه یا مدیوم از حالات و کیفیت زندگی زمان حیات میت با اطلاع نباشد، و اما مشکلات دیگر این است که ارواح شیاطین و ارواح دیگر غیر انسانی ممکن است بجای ارواح اموات حاضر شوند و خود را همان روح خواسته شده معرفی کنند. ارواح شیاطین از حالات و نام و نشانی اموات با خبرند و میتوانند بوسیله دادن نشانه و ذکر دلیل و برهان طالبین را اغفال سازند، قضیه عود ارواح از ناحیه همین ارواح غیر انسانی القا و شایع گردیده است. احضار روح از طریق علم اسپریت و نیروی هیپنونیزم بدون اجازه و مراقبت ارواح قوی و مقدسه قابل اعتماد نیست. باید از راه نیروی ایمان و تحت مراقبت ارواح مقدسه این عمل انجام گیرد. قدرت نیروی هیپنوتیزم دلیل بر قدرت نیروی ایمان بخدا نیست . ممکن است بعضی کفار و ساحرین و مرتاضین هم بواسطه ریاضت چله نشینی دارای چنین قدرتی باشند و بتوانند مردم را بخواب مصنوعی فرو ببرند و از راه تجسم خیالات در نظر مردم کارهای خارق العاده انجام دهند مثلا آتش بخورند یا شیشه خرده بخورند و خنجر بشکم و سینه خود فرو کنند و همین کارها را کرامات و معجزه بخوانند. باید توجه نمود که اینگونه اشخاص قبل از اسلام هم وجود داشته اند و الحال هم در هندوستان وجود دارند. چنین اشخاصی وجودشان مورد توجه ارواح شیاطین قرار گرفته و با ارواح مقدسه اصلا سر و کاری ندارند و عملیات ایشان مقرون بحق نیست و در موقع عملیات احضار ارواح بطور مختلفی حاضر و حضور خود را اعلام مینمایند. بعضی از ارواح در کالبد واسطه یا مدیوم حلول و تصرف مینمایند و به وسیله زبان واسطه متکلم میشوند. بعضی دیگر القای کلام میکنند، گروهی دیگر از راه تصور و خیالات حاضرین یا واسطه تشکیل میشوند یعنی صورت خیال را در نظر واسطه یا حاضرین متشکل و متجسم میسازند و تکلم میکنند.
چگونه روح انسان از جسم مفارقت میکند؟
«کل نفس ذائقه الموت» این زندگانی دنیای مادی فانی مقدمه زندگی دائمی جهان روحانی است، این جسم محرک حیوانی وسیله طی تکامل روح انسانی در این جهان است. در این دنیا برای مدتی موقت آمده است. وقوع مرگ جسمانی حتمی است و باید انسان بمیرد تا روح آزاد از کالبد و دیگری بوجود آید. خداوند عالم خواسته است که انسان عمر طبیعی نماید و بمرگ طبیعی از دنیا برود، ولی عوامل دیگر باعث مرگ و کوتاهی عمر میشود، مرگ مصنوعی از راههای مختلف و نامعلومی برای انسان ظاهر و آشکار میگردد. بهرجهت آنچه موجب سکوت روح حیوانی انسان شود نام آن موت و مرگ است. البته به زبان فارسی و عربی. در موقع مرگ از خواب غفلت بیدار و از حقایق جهان خبردار میشود، ولی در آن ساعت پشیمانی و ندامت سودی ندارد.
آنچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی
کس نکند بجان تو آنچه بجان خود کنی
بقول شاعر:
ای که وقتی نطفه بودی در رحم
مدتی دیگر طفل گشتی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سروبالائی شدی سیمین عذار
آنچه دیدی بحال خود نماند
آنچه بینی هم نماند برقرار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آنکه از تو نیاید هیچ کار
مرگ سرحد زندگی مادی و شکننده لذات و شهوات نفس حیوانی انسان است بواسطه از بین رفتن آرزو و تمایلات نفس سرکش حیوانی ، انسان از خواب غفلت بیدار میشود و از دیدن علامات و آثار جهان دیگر معتقد و هشیار میگردد. در موقع مفارقت روح از کالبد آثار و علائم مخصوص در وجود انسان ظاهر میشود، اول تغییراتی در هوش و حواس روی میدهد و ثانیاً بواسطه از بین رفتن سلولهای حیاتی و فرونشستن حرارت خون، در اعضاء و جوارح ضعف و سستی و مورمورک بی سابقه انسان احساس می کند. قلب در اجرای خون ناتوان میگردد، در اثر کاسته شدن حرارت مزاج و ناتوانی کبد بلغم در سینه و لوله ریه منجمد میشود، تغییراتی در قوای بینایی و شنوایی رخ میدهد. کم کم روح از قید و بندهای نفس حیوانی آزاد و مانند عالم خواب وجود ارواح را مشاهده مینماید، قوای نفس حیوانی هر یک بعد از دیگری برای همیشه سکوت میکنند. ارتباط روح با اعصاب قطع و وصل میشود، چشم بصیرت بین و کشف حجاب بصر میگردد. شخص محتضر مابین دنیای جسمانی و روحانی قرار میگیرد، آنچه در زمان حیات خودش باور نمیکرده بلکه منکر بوده است مشاهده میکند، بواسطه دیدن انعکاس اعمال گذشته حدقه چشم محتضر از چپ و راست شروع بحرکت مینماید، ممکن است مریض محتضر سخنان بی سر و ته بگوید و حاضرین گمان کنند هذیان میگوید، اما هذیان نباشد بلکه سخنان گذشته است. علامت دیدن مناظره کردار و گفتار سابق تکرار میکند، اشک از دیده بصیرت بین جاری میسازد بخیال خود مردم اصوت او را میشنوند ، ولی چون صدا از روح برمیخیزد قابل شنیدن نیست. ارواح حاضر را میبیند گمان میکند مردم هم خواهند دید، صدای ارواح میشنود میپندارد دیگران نیز میشنوند، از دیدن صورت انعکاس اعمال گذشته نادم و از خداوند تمنای بازگشت و نجات از مرگ مینماید، اگر صورت انعکاس اعمال بظلمات ختم شد چهره محتضر عبوس و در حال عذاب روحی از این جهان چشم میپوشد و اگر بنور و روشنائی خاتمه یافت با چهره بشاش و گشاده از این دنیا و مافیها خداحافظی میکند و این تن بی روح و بی حرکت را ترک میکند و آنرا برای خاک وامیگذارد. این نفس حیوانی و الهام شیطانی است که میگوید در آخرت حساب و کتابی نیست آنچه خواهی بکن. این نفس حیوانی است که میگوید: نماز و روزه و اطاعت چه فایده دارد موقعی که آرزوها خوابید و روح آزاد و مستقل شد بر همه معلوم شود چون و چرا.
والسلام علی من اتبع الهدی
جهان ارواح در باطن همین جهان است. ارواح اموات احضار میشوند، اما شناختن آنها کاری است مشکل. ممکن است ارواح غیر انسانی دیگر بجای ارواح مردگان حاضر شوند و از روی اطلاعاتی که دارند نام و نشان و مشخصات آنها را بحساب خود بیاورند مثلا بگویند باین نام و نشان، ما چندین بار به این دنیا عود کرده ایم یا بگویند فلان مؤمن در عذاب و فلان مسفق در بهترین مکان بسر میبرد. با وجود اینکه این نگارنده با اجازه و تحت مراقبت ارواح مقدسه بعضی از ارواح احضار نموده ام بمداخله ارواح دیگر متوجه شده ام. بدون اجازه بوسیله عملیات اسپریت و نیروی هیپنوتیزم اقدام در احضار اموات جنبه تفریح و بازیچه است و اصلا قابل اعتماد نیست مگر اینکه عامل عالم و مومن و متقی و مدیوم یا واسطه هم بی طرف و بی غرض و راستگو و بر هوای نفس خود غالب باشد. حالا شرایط دیگر بماند. از طریق عملیات احضار روح حقایق قابل توجهی کشف نموده که باطلاع خوانندگان محترم میرساند: جهان ارواح مانند عالم رؤیا است، روح میت آنچه میبیند شبیه دیدن در خواب است منتهی رؤیایی باشد که بیداری ندارد. پس از مرگ بعضی ارواح گمان میکنند در محل جسمانی خود بسر میبرند زیرا عادات روحی آنها را باین حالت نگه میدارد. بعضی دیگر از ارواح اموات اصلا نمیتوانند بدانند که از جهان بجهان دیگری آمده اند. مانند کسی که در عالم خواب نمیتواند بفهمد که خواب میبیند مگر ساعات معینی که خداوند بآنها بفهماند. دسته دیگری از ارواح مردگان زندگانی دنیا را بکلی فراموش کرده اند. جمعی دیگر از راه جدایی از مال و اموال و اهل و عیال بعذاب معذب میشوند. ارواح مردگان متوجه نیستند و قدرت ندارند که مستقیما صدای خود را بما برسانند . از خود اراده و اختیاری ندارند که در خواب زندگان بیایند ، از دیدن مادیات و زندگان محرومند زیرا مخالف با نظام خلقت است. در جهان ارواح مکان و زمان معینی وجود ندارد. شب و روز برای آنها یکسان است. تابستان و زمستان برای ارواح مساوی است. خوشی و ناخوشی ، عزت و ذلت، امنیت، خوف و ترس در جهان ارواح اموات وجود دارد. فرقی بین ارواح اموات فقیر و غنی نیست. شرط نجات و رستگاری تکامل یافتن روح از راه ایمان و آن اعمالی است که در دنیا خدا خواسته بوده است، یکی از ارواح از دست ماری عظیم شکایت داشت، بعضی دیگر از نابینایی در میان درندگان. یکی از ارواح تمنای نابودی خود میکرد و میگفت مدتی است بسیار طولانی من بالای ستونی بسیار بلند گرفتار شده ام. نمیتوانم فرود آیم چون اراده کنم خودم را پرتاب نمایم از ستون جدا نمیشوم، یکی از ارواح مقدسه فرمود تا روز قیامت باید گرفتار باشد زیرا این شخص در دنیا ادعای امامت نموده و جمعی از بندنگان خداوند را گمراه کرده است تا روز قیامت باید گرفتار باشد. دیگری میگفت لحظه به لحظه پشانی خود را به زمین سوزان میگذارم تا مغز سرم بحوش میآید ولی مرگی در بین نیست من در دنیا خدا را سجده نمیکردم، مستحق عذابم ، بعضی دیگر از ارواح مردگان بصورت حیوانات بمقتضای ذات و صفات رذیله که در دنیای مادی داشته اند مسخ شده اند.
خداوند متعال در کتاب آسمانی اسلام فرموده : «آمنو بالله و ملائکته و کتبه و رسله والیوم الآخر – یعنی ایمان داشته باشید بخدا و ملائکه خدا و کتابهای آسمانی و فرستادگانش». پس ما باید ایمان و اعتقاد بوجود ملائکه داشته باشیم و بدانیم که خداوند عالمیان موجودات روحانی بنام ملائکه آفریده است. ملائکه از جمله مخلوقات روحانی جهان ملکوتی نوری است. آن نوری که ملائکه از آن بوجود آمده است مانند نور ظاهری آفتاب و ماه و برق نیست، بلکه نوری در باطن و ماوراء جمیع انوار جهان طبیعت است. در کتب دینی ملائکه به دو وجه بیان شده است: یکی صفت و قوای ملکوتی و دیگر وجود روحانی ملائکه. مثلا میگویند قطرات باران را از ابر فرود میاورد یا ملائکه رعد و برق ایجاد میکند یا در مجالس دینی ملائکه بالهای خورد را فرش میکنند. اینگونه مطالب مقصود از صفات و قوای ملکوتی است ولی در جای دیگر گفته میشود ملائکه نویسنده اعمال انسان است یعنی کرام الکاتبین. بهر نفسی ملک الموت موکل است یا ملائکه موکل بر بعضی از موجودات و آیات ارضی و سماوی است و امثالها، منظور از همان ارواح مقدسه ملکوتی میباشد. ارواح ملائکه هم میتوانند بهر شکل و بهر صورت که بخواهند متشکل بشوند. بعضی ارواح ملائکه مامور اجرای قانون خلقت در جهان طبیعت ، بعضی دیگر مامور نزول رحمت الهی و دسته دیگر مامور نزول عذاب مربوط به صفت قهاریت خالق متعال . گروه دیگر از ملائکه حافظ نظام مخلوقات روحانی. قدرت نیروی وجود ملائکه مافوق و ماوراء جهان روحانی جن و بشر است. در عملیات احضار روح ارواح ملائکه حاضر میشوند ولی نه به حکم عامل، ارواح ملائکه گفتار انسان را در صورت انعکاس اعمال ثبت و ضبط مینمایند، در دنیا ما هر عملی که انجام دهیم دو صورت دارد: یکی صورت ظاهری و دیگری صورت باطنی. آنها که تا قیامت محفوظ و برقرار خواهد ماند و در روز قیامت مانند حلقه فیلم سینما در نظر عامل ظاهر و آشکار خواهد شد.
فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرً یره: جمله (یره) بمعنای دیدن است. در جای دیگر فرموده: اعمال خود را حاضر خواهند دید.
اگر ما تفکر و تعقل نماییم متوجه میشویم و میدانیم اسرار عجیب و شگفت انگیزی در دیدن خواب نهفته است، چرا ما خواب میبینیم؟ چرا خواب آنچه را که مدتها گذشته است و اصلا در فکر آنها نبوده ایم می بینیم؟ چرا بعضی از خواب ها که می بینیم پس از مدتی دور یا نزدیک عملی می شود؟ چرا منظره هایی در خواب مشاهده میکنیم که نظیر آنها را در بیداری ندیده ایم؟ آیا همه اینها موهومات و خیالات است یا ما از دستگاه آفرینش غافل و بیخبریم؟ خواب دیدن نمونه ای از جهان آینده برزخ است. خداوند متعال بوسیله عالم خواب بروح میفهماند که انعکاس اعمال شما در جهان دیگر موجود است حتی انعکاس خیالات و تصورات همه منعکس است بصورت اصلی اعمال.
این جهان کوه است و فعل ما ندا از نداها سوی ما آید صدا
کتابهای آسمانی و پیغمبران ربانی و علمای روحانی متفقاً حقیقت دیدن خواب را تایید و تصدیق کرده اند، کسی نیست سری از اسرار خواب ندیده باشد. همه خواب میبینند و از عجایت آن متوجه میشوند. خواب نامه ها بی جهت نوشته نشده است. اگر روح وجود خارجی ندارد، اگر جهان دیگری نیست، پس در موقع بخواب رفتن جسم حیوانی و سلب شدن حواس انسانی دیدن آنچه بخاطرت بوده و نبوده چیست؟ دیدن شهرها و باغها و موجودات چیست؟ آین این روح مجرده انسان نیست که برخلاف خواسته نفس انسانی حقایقی را آشکار میسازد؟ این روج نیست که صورت انعکاس اعمال خود را مشاهده مینماید؟ تمدن و ترقی که نگفته است منکر حقایق شوید، منکر حق و حقیقت شدن خودکشی است، خودکشی در دنیا و آخرت. بقول یکی از ارواح مقدسه علت دیدن خواب پنج چیز است:
اول: انعکاس اعمال و واقعات گذشته. دوم: انعکاس خیالات گذشته. سوم: انعکاس اعمال و واقعات آینده. چهارم: خیالات آینده. پنجم: احساسات جسمانی. قسمت پنجم یعنی ممکن است حالات جسمانی انسان در وجود روح اثری بگذارد که باعث گمان آن گردد: مثلا اگر در موقع خواب پاهای انسان خسته شود خواب میبیند فلج شده، یا دندان درد گرفته خواب میبیند دندان او افتاده، یا سردی هوا بجسمش اثر کرده خواب میبیند در آب است، یا تشنه خوابیده ممکن است در خواب در جستجوی آب باشد و امثالها. این قسمت خوابها مربوط بوضع جسمانی است و تعبیری ندارد، اما قسمت های دیگر هر یک جای خود صحیح است.
از مضمون آیاتی از انجیل حضرت عیسی (ع) و کتاب آسمانی اسلام یعنی قرآن چنین بر می آید که جن هم موجودی از موجودات روحانی است و پیش از انسان وجود داشته. علاوه بر مضمون آیات قرآن و انجیل در کتب معتبره علمای دینی وجود اجانین را تایید و تصدیق نموده اند و درباره وجود آنها مشاهدات و دلیل عقلی موجود است و اما از نظر انجیل حضرت عیسی (ع) در انجیل مرقس مصحف دوم از کتاب عهد جدید که از زبان یونانی به فارسی ترجمه شده، باب اول آیه 3، باب سوم آیه 11، باب پنجم آیه 2 تا 14، باب هفتم آیه 25 و در باب نهم از آیه 17 تا 30 درباره وجود ارواح خبیثه شیاطین که بعضی مردم را مصروع و دیوانه و مبتلا به امراض روحی کرده و از معجزات حضرت عیسی ترک آنها نمودند و شفا یافتند ذکر شده است، چونکه ارواح اجانین هم ذات شیطان میباشند یعنی خلقت هر دو دسته از آتش غیر طبیعی است. از این جهت ارواح خبیثه شیطانی جزء ارواح خبیثه اجانین میباشند. چنانکه در قرآن فرموده هنگامیکه خطاب شد به ابلیس آیا چه باعث گردید که به آدم سجده نکردی؟ جواب داد: آفریدی مرا از آتش و آفریدی آدم را از خاک، من بهتر از آدم میباشم. در جای دیگر فرموده ابلیس از اجانین بود، در آیه دیگر از قرآن میگوید (ما اجانین را پیش از آدم از آتش آفریده ایم) بنابراین ارواح شیاطین با ارواح اجانین در خلقت هم ذاتند چنانکه حیوانات در خلقت با انسان هم ذاتند یعنی حیوان از خاک و انسان هم از خاک خلق شده است، ارواح اجانین نزدیکترین ارواح دیگر نسبت به روح انسان خواهند بود. قرآن وجود آنها را تایید کرده و در سوره جن ایمان و خداپرستی دسته ای از آنها را هم مورد تایید قرار داده است و فرموده: بگو وحی شد بمن هر آیینه شنیدند چند نفری از جن پس گفتند بدرستی که ما شنیدیم قرآنی عجیب و و راهنما بسوی رشد و تکامل پس ایمان اوردیم به آن، و هرگز قرار ندهیم برای پروردگار خود شریکی. معلوم میشود بین ارواح اجانین و شیطان فرق است. در آیه دیگر میگوید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون- یعنی جن و انس را خلقت نکردم مگر برای عبادت» در سوره احقاف: «اذ صرفنا الیک نفراً من الجن یستمعون القرآن ...- یعنی ما برگردانیدیم بسوی تو نفری از جن شنید صوت قرآن را، بدیگران گفت سکوت نمایید الی آخر. در سوره النمل: «قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقومک من مقامک» یعنی گفت به حضرت سلیمان عفریتی از جن، من می اورم پیش تو پیش از آنکه از جای خودت برخیزی. عفریت دسته ای از ارواح طیار اجانین است. در سوره انعام آیه 99: قرار دادند برای خدا شریکانی از جن و حال اینکه اجانین خود مخلوقند. در سوره اسراء آیه 87 : بگو اگر جن و بشر جمع شوند که مثل این قرآن بیاورند هرگز نخواهند توانست. در سوره الرحمن: ما آفریدیم اجانین را از آتش. منظور از آتش غیر طبیعی ماوراء طبیعت است. در سوره الحجر آیه 26: ما اجانین را آفریدیم پیش از خلقت آدم از آتش سوزان. در آیه دیگر معلوم میشود برای ارواح آزاد اجانین هم پیغمبرانی از جنس خودشان مبعوث شده است. خود ارواح مقدسه اجانین نیز باین موضوع اعتراف کرده اند، فرموده است: «یا معشر الجن و الانس الم یأتکم رسل من انفسکم یقصون علیکم آیاتی » «یعنی ای گروه جن و بشر آیا نیامده برای شما پیغمبرانی از جنس شما، حکایت کند آیات من را برای شما. دلایل دیگر از موجودیت ارواح اجانین، ظهور آثار وجودشان در حالات بعضی از دیوانگان و مصروعین است. مکرر شنیده شده هنگام حمله روانی، مصروعین تلامت آیاتی از قرآن میکنند در حالیکه در موقع صحت چنین اطلاعاتی ندارند یا به زبانهایی متکلم میشوند که قبل از جمله و بعد از آن اصلا به آن زبان آشنایی ندارند، اگر در آن موقع بتکلم مجاز باشد خود را یکی از ارواح اجانین معرفی مینماید. در عربستان و بنادر جنوب اینگونه اشخاص مبتلا بسیار است.
آقای غلامحسین ساعدی زحمات زیادی متحمل شده و درباره اینگونه اشخاص کتابی بنام (اهل هوا) نوشته اند که در اردیبهشت ماه 1345 از طرف مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی چاپ و منتشر گردیده است، ولی مربوط به ارواح اجانین اهل هواست. این نگارنده قریب به 70 مرتبه با وضع و حالات عجیب مبتلایان بمرض روانی و صرع مواجه شده ام و با ارواح مهاجم متکلم شده، و ایشان در نجات و آزادی اشخاص مبتلا موافقت کرده اند. البته ناگفته نماند، احضار ارواح اجانین باعث خطرات جانی است برخلاف ارواح اموات انسان. زیرا ارواح اجانین آزادند و دارای نیروی مغناطیسی فوق العاده ای هستند که ممکن است بعامل ضربه روحی وارد سازند و تعادل حواس و اعصاب انسان را برهم بزنند.
بچشم خود دیدم شخصی در موقع حمله روحی به زن خودش سیلی زد و یکروز بعد، آن زن از مرض صرع نجات یافت اما شوهرش شبیه او مبتلا گردید. با کسب اجازه قبلی از ارواح مقدسین، تحت شرایط معینی میتوان در احضار آنها اقدام نمود و الا خطر آن حتمی است، پناه بر خدا اگر کسی بامراض روانی مبتلا شود، بجز قطع ارتباط نیروی تشنج آور مغناطیسی روحی مشکل است.
یا بنی آدم لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین
بعضی مردم گمان کرده اند شیطان وجود خارجی ندارد و از جمله خیالات و موهومات است. ما نباید آنچه بچشم خود نمی بینیم و از درک وجود آن عاجزیم در صدد انکار و تکذیب برآییم. باید دانست که روزی همین باور نکردنی ها باور کردنی خواهد شد. در جهان ارواح شیطان و شیاطین وجود دارند. شیطان یکی از ارواح قوی و کهن است، شیطان در برابر خدا و ملائکه و ارواح مقدسه ضعیف ولی در گمراه کردن غافلان قوی است. شیطان همان ابلیس است که با خلقت انسان مخالف و از فرمان خالق متعال سرپیچی نموده و از سجده بآدم ابوالبشر خودداری کرد و گفت: مرا آفریدی از آتش و آدم را آفریدی از خاک و چون وجود آتش افضل تر از خاک است از این جهت من از آدم بهترم و سجده او نخواهم کرد، لذا از وجود او سلب مقام ملکوتی شده و از جمله ارواح فریبنده خبیثه قرار گرفته است. هنگام محرومیت از مقام ملکوتی بعزت الهی قسم یاد کرده است که تمامی بنی آدم را گمراه و اغوا نماید مگر بندگان مخلص که دارای ارواح قوی و مقدسند. شیطان معبود شیاطین است و حاکم بر ارواح خبیثه است. شیطان شیاطین را موکل بر روح انسان میکند تا بانسان وسوسه و القای خیالات فاسده و باطله نمایند، در محرمات القای لذات و اعمال ناشایسته را در نظر عامل زینت دهند، مردم را از آخرت غافل و بدنیا راغب و مشغول سازند و روح انسان را بسوی ذات و صفات رذیله و خبیثه خود دعوت میکند. هنگامیکه دید انسان هم ذات خودش گردید، بسوگند خود لباس عمل پوشانیده و روح انسان را از صفات و جهان ملکوتی محروم و متنفر ساخته است و برای معبود خود ابلیس خدمتی قابل توجه انجام داده است. این است که ذات مقدس الهی در قرآن مجید این دشمن روح انسانی را معرفی فرموده است و مردم را از اطاعت او بر حذر داشته و فرموده متوجه باشید ارواح شیاطین شما را می بینند ولی شما آنها را نمی بینید مبادا بواسطه انحراف از طریقه انبیاء و تخلف نیروی عقلیه، روح شما را برباید و شریک ذات خبیث خود قرار دهد. اگر هم ذات و صفات شیطان شدید دیگر راه نجات نخواهید دید. «صم بکم عمی فهم لا یبصرون». اگر القای ارواح شیاطین در روح شما تاثیر کرد، دیگر قول خدا و انبیاء و علما را باور نخواهید کرد. پناه بخدا در موقعی که روح انسان نسبت بخدا کافر شود ولی زبان بعادت نفسانی ادعای مسلمانی کند. در صورتیکه اعمال او به حقیقت حالت روح او گواهی دهد. الهام ارواح شیاطین در قلب انسان، روح انسان را بفسق و فجور و معصیت دعوت مینماید. «فالهمها فجورها و تقوی ها». شیطان انسان را به فسق و فجور القاء میکند، اما عقل آن را بتقوی و پرهیزکاری. شخصی مبتلا بمرض روانی بود مکرر میگفت اعصابم ضعیف شده است، به هر پزشکی مراجعه میکرد باو اطمینان میدادند و میگفتند اعصاب شما از اعصاب ما قوی تر است. اصلا باور نمیکرد و دست از کسب و کار کشیده و در گوشه منزل نشسته بود، دائما فکر و ذکرش این بود: اعصابم ضعیف است، این شخص از خود تقصیری نداشت، روح او باو تلقین میکرد (خود روح مانع قبول تلقین دیگران میشد). اگر کسی مبتلا بالقای ارواح شیاطین شد نمیتواند حرف حق قبول کند، نمیتواند بفهمد بهشت و جهنمی هست، نمیتواند باور کند نماز و روزه و اطاعت خدا واجب است. «سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم فهم لایؤمنون ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم». یعنی حکمت ذات و صفات خدا در روح آنها خاتمه یافت ، خدا مهر گمراهی زده است بر دلهای ایشان و بر شنوایی ایشان و بر چشمهای ایشان پرده پوشانیده است و برای ایشان عذابی بزرگ است. عذابی بالاتر از گمراهی و محرومیت از رحمت خدا نیست. کسیکه عقل دارد باید از خدا بخواهد تا او را یاری کند و کوشش نماید تا بحق آشنا شود و قلبش حقایقی را قبول کند. اگر نمیتواند آنچه باید بفهمد را بفهمد جای دارد برای حال خود گریه کند پیش از آنکه عاقبت الامر یقین حاصل شود و اشک ندامت بر بستر ناتوانی جاری سازد. شیطان و شیاطین را بشناسید و بخدا پناه ببرید و از اسرار وجود آنها در جهان ارواح آشنا شوید.
خداوند متعال که آفریننده جمیع مخلوقات مادی و معنوی است و وجود ارواح و اجسام از کتم عدم بعرصه شهود آورده در قرآن مجید که بوسیله روح الامین به قلب و روح مقدس حضرت محمد (ص) القا و الهام نموده، میفرماید: «قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم» یعنی میمیراند شما را ملک الموت ، آنکه گماشته شد بنفس شما. «حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون» یعنی تا وقتی که آمد برای یکی از شما مرگ، میمیراند او را فرستادگان ما و ایشان کوتاهی نمیکنند در گرفتن روح از بدن. «الذین تتوفیهم الملائکه ظالمی انفسهم» یعنی کسانیکه میمیراند ایشان را ملائکه ، در حالیکه بنفس خود ستمکارند، در آن وقت بحالت ضعف و ناتوانی سر تسلیم فرود میآورند. پس قول خدا و رسول شاهد بر این است که ارواح ملائکه انسان را قبض روح مینمایند. ملک الموت هم یک دسته از ارواح ملائکه است که ارتباط روح انسان را از کالبد قطع میکند. بعضی گمان میکنند ملک الموت همان وجود حضرت عزرائیل (ع) است، اما چنین نیست. عزرائیل از جمله ملائکه مقربین و مانند آفتاب است نسبت به زمین. یعنی ارواح ملائکه موت مربوط بوجود قوی عزرائیل است. بحکم خالق ارواح و اجساد و بصلاح قانون خلقت بر هر نفسی از نفوس انسان ملک الموتی موکل و مسلط است. ممکن است بعضی خوانندگان بگویند وقتی در اثر از بین رفتن قوای نفس حیوانی انسان بمیرد دیگر چه احتیاجی بقبض روح دارد که ملک الموت بیاید و او را قبض روح نماید. در جواب این ایراد ما دو مثال میآوریم: شما قطعه چوب سبزی از درخت میبرید اگر در سایه بیاندازید پس از چند روز حیات نباتی آن از بین میرود و خشک میشود، ولی اگر در آفتاب بیاندازید بر اثر حرارت آفتاب حیات نباتی آن زودتر گرفته و خشک میشود. فرض کنید حرارت آفتاب ملک الموت آن است، منتها این حرارت آفتاب است اما ملک الموت از جمله ارواح. و دیگر در موقع وضع حمل و متولد شدن نوزاد چرا وجود ماما و قابله مورد احتیاج است؟ ممکن است بهر نحوی باشد طفل از رحم خارج و متولد شود، مانند حیوانات. پس همینطور هم در موقع از کار افتادن قوای جسمانی، از نظر قانون جهان روحانیت وجود ملک الموت لازم است. ملک الموت سرزبان عالم برزخ است باید بوسیله او روح انسان از کالبد خود جدایی اختیار کند و بجهان دیگر منتقل گردد. ملک الموت اولین ملائکه است که بملاقات روح انسان میآید. شیاطین از وجود ملائکه خائف و گریزانند. پناه بخدا اگر روح انسان در موقع مرگ تابع همزات شیاطین باشد از دیدن ملک الموت متوحش و معذب میگردد. «وان موت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده»
اللهم توفنا بزمره المؤمنین.
خالق کون و مکان به جن و انس وعده بهشت و جهنم داده است، یعنی بمشرکین و ستمکاران و معصیت کاران وعده عذاب جهنم و بمؤمنین و پرهیزکاران هم بشارت دخول در بهشت داده است و در دنیا اختیار در پیش گرفتن راه بهشت و جهنم بدست هر صاحب عقل و شعوری داده شده است. انسان در دنیا آزاد و مختار میباشد، آن راهی که خواسته شیطان و باعث رضایت هوای نفس است بجهنم و راه دیگری که خواسته خدا و مخالف با هوای نفس اماره است ببهشت منتهی میگردد. بهشت مملو از نعمت و لذات جاودانی از دریای رحمت الهی و جهنم جهانی دیگر مملو از عذابهای دردناک و مظهر قهر و غضب خالق متعال است.
خداوند عالم در حدیث قدسی بحضرت موسی (ع) فرموده: ای موسی اگر جهنم ظاهر شود همه بهلاکت میرسند، احدی باقی نمیماند . اگر این دنیا در جهنم انداخته بشود مانند حلقه ایست که در بیابانی افتاده باشد و همچنین اگر بهشت ظاهر شود مردم از شوق مدهوش شوند و اگر جهنم در یک طبقه از بهشت انداخته شود مانند حلقه ایست در بیابان. «سبقت رحمته علی غضبه» رحمت خدا وسیع تر از غضب اوست ولی شامل حال کسانی میشود که اهل رحمت باشند. بعضی عوام گمان کرده اند جهنم مانند زندانی است که مردم گناه کار را در آن می اندازند و درب آن میبندند و بهشت هم مانند باغی است و شخصی موکل و نگهبان آن است و درب بهشت از جواهرات است و چنین است و چنان است. اما خداوند میفرماید : «عرضها کعرض السماء والارض» یعنی وسعت بهشت مانند وسعت زمین و آسمان و در جای دیگر فرموده بوسعت زمین و آسمانها. ملکوت خدا حدود معینی ندارد که بگوییم گنجایشی ندارد.
والسلام علی عبادالله الصالحین
شریعت محمدی (ص) خواسته است امراض روانی و مفاسد اخلاقی اجتماعی را از بیخ و بن ریشه کن کند، از این جهت برای انجام امور ازدواج و انعقاد نطفه در ارحام تکالیف و شرایط حکیمانه مقرر داشته است. مثلا شرایط در امر ازدواج و انتخاب زوج و زوجه و احتیاط در انعقاد نطفه. نطفه باید از راه خیانت و حرام بسته نشود، حتی باید نطفه اولاد در مواقع انقلاب در عوامل جهان طبیعت بسته نگردد. یعنی در مواقع وقوع کسوف و خسوف نباشد، هنگام طلوع و غروب آفتاب نهی شده است. اول هر ماه و 15 و آخر ماه جایز ندانسته، بخیال و نیت همبستر شدن با دیگری انجام نگیرد. از راه غذای حرام خون و نطفه بوجود نیاید. در موقع بارداری و حمل نطفه، حامله از خوردن غذا و آب حرام و غصب خودداری نماید. از اعمال تضعیف کننده روحی و عصبانیت حذر کند. اطفال را از دیدن آنچه بحال انسان مضر است بازدارند. دشنام و دروغ در برابر آنها گفته نشود و صحنه های خوفناک و هیجان آور بآنها نشان ندهند. تمام این شرایط و دستورات برای این است که اجتماعی سالم و پاک و مترقی واقعی بوجود آید. هر دستوری که از طرف شارع اسلام در این باره شرف صدور یافته دارای حکمت و منافع عمومی است، آن نطفه که از راه غذا و خون غصبی و حرام بوجود آید، اثر روانی آن در فرزند این است که سارق و ربا خوار و طالب غصب حقوق مردم خواهد شد. این عادات یکنوع از امراض روانی است. بخیال زن دیگر نطفه در رحم منتقل کردن اثر روانی آن زناکاری است. در مواقع کسوف و خسوف عمل انعقاد و نطفه باعث کوری و رنجوری فرزند است، در اول ماه و نیمه ماه و سی ام ماه باعث صرع و دیوانگی است فرزند است. در کتاب حلیه المتقین مرحوم مجلسی مفصلا بیان شده است. اغلب امراض روانی و مفاسد اخلاقی و جنایات اجتماعی از تاثیر انعقاد نطفه سرچشمه گرفته است ولی غافلیم یا نمیخواهیم بفهمیم. روح انسان حساس است، تقاضای طبع در وجود آن موثر میباشد، صحیح است که از غذای حلال و حرام یک نوع سلولهای حیاتی بوجود میاید و بحسب ظاهر فرقی ندارد. از خون غصبی و حقی یک نوع نطفه تولید میشود ولی آن نیرویی که ماوراء طبیعت حکومت میکند روح را مجذوب نفس حیوانی نموده است. سرمایه حیات و اساس خلقت نفس حیوانی که کالبد روح است نباید از راه نامشروع و غصب حقوق دیگران بوجود آمده باشد. اولادی که نطفه او از غذا و خون غصب و غیر خلق شده باشد مانند آن اولادی نیست که نطفه او حق و از راه رضای خدا و مردم بوجود آمده است. نور ماه و خورشید در امواج مغناطیسی هوا و در موجودات طبیعی اثرات وضعی دارد، انقلاب افلاکی، انقلابی در اشیاء بوجود میاورد. از این جهت شارع محمدی (ص) انعقاد نطفه را در هنگام گرفتن ماه و آفتاب مکروه دانسته است. بواسطه عدم توجه باین شرایط مفاسد آن دامنگیر تمام ملل جهان است ولی نمیخواهند بفهمند مانند اینکه بمضرات موسیقی و مشروبات الکلی معترفند اما نمیخواهند بفهمند منافع اصلاح حال جامعه بشریت لازم تر از تسخیر کره ماه است.
چرا ذات مقدس الهی با معصیت مخالف است؟
اول ما باید دانیم معصیت چیست و برای انسان چه زیان و مضراتی در بردارد و ثانیاً چرا ذات مقدس الهی با معصیت مخالف و معصیت کاران را بعذاب جهنم معذب میسازد. خداوند عالم در قرآن مجید مکرر مردم را بعذاب خود ترسانیده است و بمعصیت کاران وعده عذاب و مجازات شدید داده است. خدا صادق و ثابت القول است و به وعده خود عمل میکند و با بندگان نیکوکار و بدکار بمقتضای ذات و صفات خود رفتار می نماید. هر کس در دنیا متابعت شیطان کرد و پیمائیدن راه دائره قهر و غضب خالق را بر اطاعت الهی و طریقه رحمت ترجیح داده است، او محکوم بعذاب است، راهی است که خودش در دنیا اختیار نموده است. معصیت یعنی نافرمانی از اوامر الهی. در نافرمانی الهی اطاعت شیطان است و اطاعت شیطان باعث عذاب است. باید روح انسان پیش از خروج از کالبد مادی از صفات رذیله شیطانی پاک و متصف بصفات پاک ملکوتی باشد. خدا مهربان ترین مهربانان است، از هر کس ناراضی شد هیچ مهربانی او را نجات نخواهد داد. هر کس بر خلاف قول و برخلاف عدالت رفتار کند او را بعذاب معذب میکند اگرچه فرزند بلافاصل پیغمبر باشد. انبیا و اوصیا از عذاب خدا ایمن نبودند، تا در دنیا بودند بحال خوف و ترس بسر میبردند. ارواح گناهکاران با جهان ملکوتی اصلا ارتباطی ندارند و جهان ملکوتی بحال معصیت کاران ناسازگار است. این است که در قرآن فرموده اگر شتر توانست داخل در سوزن شود آنوقت کافران و گناهکاران میتوانند وارد بهشت بشوند یعنی از جمله محالات است در سوره مبارکه توبه فرموده :«والله لا یهدی القوم الفاسقین» یعنی خدا بدکاران را بسوی رحمت خود راهنمایی نمیکند. در جای دیگر میگوید: «فان ترضوا عن هم فان الله لا یرضی عن القوم الفاسقین» یعنی ای پیغمبر اگر تو راضی باشی از ایشان، پس بدرستی که خدا راضی نمیشود از گروه بدکاران. علت این است که ذات و صفات خدا با ذات و صفات بدکاران موافق نیست. در آیه دیگر فرموده : «ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفرالله لهم ذالک بانهم کفروا بالله و رسوله والله لا یهدی القوم الفاسقین». این قول خداست و روایت نیست که در آن اختلافی باشد. یعنی ای پغمبر اگر از خدا طلب آمرزش بکنی برای ایشان هفتاد مرتبه پس هرگز خدا نیامرزد ایشان را، چنین است بدرستیکه ایشان کافر شدند بخدا و فرستاده او و خدا راهنمایی نمیکند گروه بدکاران.
بهشت جهانی است نورانی و ملکوتی و مظهر رحمت رب العالمین، داخل نشود در آن مگر مقربین و مؤمنین و متقین. جهنم جهانی است ظلمانی و آتش افزا که دائره قهر و دریایی غضب الهی است داخل نمیشود در آن مگر مشرکین و کافرین و معصیت کاران و اصحاب شیاطین، و خداوند از راه دوستی مؤمنین را در بهشت و کافران را از طریق عداوت مستحق جهنم نمیکند بلکه بحکم ذات مقدس خود و مقتضای مظهر صفات خود. هم ذات ناریان بسوی جهان ناریت و نوریان بسوی عالم نورانیت، هر کس در دنیا هر راهی اختیار کرده باید بمقصد اصلی خود برسد، مقصد قافله روحانی انبیا مظهر رحمت الهی و مقصد مخالفین آنها جهان ظلمانی.
آنچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بدکنی
بخود ستم کردن را چاره نیست، خالق متعال عادل است ولیکن مردم خود به نفس خود ستم روا میدارند، لذات موقت نفسانی و تمایلات شهوانی را برخواسته خالق و حیات جاودانی ترجیح میدهند. بعضی از راه غرور و انکار و بعضی دیگر از طریق بی اعتنایی و محبت دنیا و فراموش کردن آخرت. اگر انسان بی ایمان از این دنیا رفت یا روح او همذات شیاطین شد، شفاعت هیچ شفاعت کننده ای سودی ندارد. اگر قابل عفو و ترحم باشد خدا ذوالعفو الکریم و مهربان تر و رحم کننده ترین رحم کنندگان است. اگر زوجه و فرزند پیغمبر مستحق عذاب باشد باید بعذاب معذب شوند. چنانکه فرزند نوح و زوجه لوط بعذاب الهی معذب شدند و شفاعت پیغمبر درباره آنها سودی نبخشید.
فرقه معدودی بر این معتقد شده اند که بعضی ارواح جهت یافتن تکامل مدتی بعد از مرگ مجدداً بدنیای جسمانی برمیگردند و راه بازگشت آنها بوسیله متولدین است یعنی بوسیله کالبد اطفال عود مینمایند تا آنچه در مرحله اولیه بنفع خود انجام نداده اند در مراحل بعدی انجام دهند و از این راه بمرحله تکامل برسند. فرقه دیگر معتقد شده اند که چون بمرحله تکامل رسیدند و بحق واصل گردیدند دیگر اطاعت و عبادت خدا بر آنها ساقط است. گروه دیگر تناسخیون میباشند. ایشان میگویند ارواح بوسیله حیوانات و پرندگان جهت مکافات اعمال گذشته خود بدنیا میآیند. این خلاصه گمان و اعتقادات آنها بود که عین صحبت حضوری نوشتم، اما از طرف دیگر هیچ کدام از فرستادگان خدا اینگونه اعتقاداتی نداشته اند و در هیچ کتابی از کتابهای آسمانی این مطلب نیامده است، شرایع معروف یهودی و نصاری و مسلمین این اعتقادات را نپذیرفتند زیرا مخالف با قول خداوند دانسته اند ولی هیچ معلولی بدون علت و هیچ موجودی بدون جهت بوجود نیامده است، شاید مربوط به زمان جاهلیت است، قبل از ظهور اسلام معتقد بعود و تناسخ ارواح بوده اند حتی کاهنان هم مروج آن بوده اند اما بعد از ظهور اسلام از راه دیگر بمغزهای مردمی زودباور راه یافته است، از راه مرموزی بوجود آمده است که از راه اولیه فریبنده تر است، شاید در بین قبایل وحشی آفریقایی هنوز مردمی باشند که قول کاهنان خود را چون وحی منزل واجب الاجرا میدانند. اگر بگویند بعد از مرگ من روح من در کالبد فرزندم میرود حتماً باید باور کنند. این عقیده هم یک نوع وسیله انحصار مقام و عوام فریبی است و برای قبولاندن آن دلایل مرموز دیگر دارند ولی دیانت اسلام مابین حق و باطل کاملا جدایی انداخته است و راه و رسم عوام فریبی را محکم بسته است. هر کس که به راه خدا توسط اسلام آشنا گردید روشن بین است و در جاده گمراهی و ضلالت سرنگون نمیشود و پیش پای خودش را می بیند، ولی آشنا شدن براه روحانی ربانی را هم همت لازم است و تا بشرایط آن عمل نکنید آشنا نخواهید شد. حال باید بدانیم آیا در جوامع مسلمین چگونه عقیده عود ارواح بوجود آمده است، این عقیده از راه ریاضت و چله نشینی بوسیله ارواح شیاطین و از طریق احضار ارواح بوسیله اسپریت و هیپنوتیزم القا و اعلام گردیده است و یا از ناحیه افراد مبتلا بامراض روانی. چندین بار خودم با آنها مواجه شده ام، در شهریورماه 1346 جوانی بنام گرگعلی فرزند حاج علی اهل دشتی از حال طبیعی خود خارج گردید، خودش را مرحوم جدم معرفی نمود در صورتیکه جد نگارنده حال مدت هشتاد سال است از این دنیا رفته است و عجیب تر اینکه هچگونه آشنایی با خانواده من نداشت، جزییات زندگی جدم را بیان کرد، حتی محل دفن و ساعت فوت او را. میگفت من سه بار بدنیا بازگشتم و این مرحله سوم است که در کالبد گرگعلی آمده ام چونکه گرگعلی مسموم شده و اعصابش ضعیف است. از این جهت من هم میتوانم به شما بفهمانم که روح چه کسی بودم و اکنون گرگعلی نام شده ام. ولی یکی از ارواح مقدسه اجانین بوسیله واسطه 8 ساله باو شدیدا اعتراض نمود و وقتی او را تهدید بعذاب کزد ، گفت معذرت میطلبم نام من جیکا و از ارواح اجانین میباشم. با شما شوخی کردم. نظیر این شخص چهار نفر دیگر را هم دیده ام. معلوم است در موقع عملیات احضار روح ارواح، دیگران که از شرح حال اشخاص گذشته اطلاعاتی دارند، مداخله مینمایند و خود را روح خواسته شده معرفی و حهت اغفال مردم نشانه های واقعی میدهند. این ارواح از طرق مختلفه این عقیده بوجود آورده اند یا از راه القای قلبی یا از طریق القای کلام، و اما در مقابل این عقیده دلائلی هست که عدم صحت عود ارواح را اثبات مینماید:
1-اگر این مطلب حقیقت داشت در قرآن و سایر کتب آسمانی بیان میشد. 2- پیغمبران و ائمه معصومین بصحت آن گواهی میدادند. 3- اطفال بدون علم و تربیت تجدید معلومات زندگی قبلی مینمودند. 4- چرا روحیه اطفال ضعیف است؟ 5- چرا اطفال را معصوم میدانیم؟ اگر کالبد اطفال دارای روح مسئول و گناهکاری است معصومیتی ندارد. ما میگوئیم فرعون و شداد و نمرود و امثالهم جانی و ستمکار بودند آیا قبل از این زندگانی ظالمانه در این جهان جهت تکامل آمده بودند یا خیر؟ اگر برای اولین بار بوده پس قبلا کجا بوده اند و چگونه خلق شده اند و اگر برای دومین بار بوده پس چرا تکامل پیدا نکرده اند و خدا کاری عبث کرده است. آیا برای بار دوم یا سوم بدیا آمده اند یا نه. 6- خداوند فرموده است: ما انسان را از یک مرد و یک زن آفریدیم یعنی تمام افراد بشر از آدم و حوا میباشند، پس برای افراد اضافی ارواح دیگر از کجا آمده اند؟
والسلام علی من اتبع الهدی
جمیع مخلوقات مادی و معنوی آنچه بچشم دیده میشود و آنچه دیده نمیشود همه در اثر یک نیروی بلامثال و بلازوال بوجود آمده و بوجود خواهد آمد. آنچه شبیه و نظیر خود دارد مخلوق است. خالق کل موجودات ماوراء ذات موجودات است و بلامثال میباشد. خداوند عالمیان موجوداتی از موجودات دیگر و مخلوقی از مخلوقات دیگر بوجود آورد، آن حکمت و عجایباتی که در وجود مخلوقات مشهود است به هستی ذات خالق یکتا گواهی میدهند. عقل میگوید جهت بریدن غذا باید دندان های پیش روی تیزبری و دندانهای آسیایی برای نرم کردن غذا سندانی باشد. پس نه تنها دندانهای انسان بلکه جمیع اعضاء و جوارح انسان و حیوانات به هستی ذات خالقی حکیم و مدیر مافوق طبیعت وجود انسان شاهد است مثلا چونکه مغز گردو و نارگیل چرب و دارای روغن است برای اینکه هوا در او نفوذ نکند و فاسد نشود و از وجود حشرات محفوظ بماند ، پوست آنها محکم تر از پوست میوه های دیگر است. یقین داریم طبیعت چنین عقل و تدبیری ندارد، معلوم است این اثر طبیعی از نیروی دانا و مدبری سرچشمه گرفته است، همینطوری که حکمت اشعه آفتاب در وجود بعضی موجودات مؤثر است. اثر حکم و قدرت ذات مقدس الهی در وجود کلیه کوجودات ظاهری و باطنی مؤثر خواهد بود.
انسان دارای سه چیز است: روح، جسم، عمل. روح امانت خدا، جسم متعلق به زمین، عمل حاصل انسان. اگر انسان از خدا غافل شود خدا غافل نیست. اگر انسان خدا را نخواهد خدا انسان را میخواهد و عاقبت تکلیف آن را معین میکند. انسان از مرگ گریزان است ولی ندانسته وقوع آنرا فراهم میسازد و موقعی بیدار و هوشیار میشود و باور نکردنی ها را باور میکند که آرزو و تمایلات نفسانی در حال فنا و نابودی است. رحمت و غضب خالق بوسیله عوامل طبیعت بظهور می آید، هر عمل مستحب دینی که باعث فتنه و نفاق شود ترک آن واجب است. زمین و زمان تابع ذات مقدس خداوند عالمیان است یعنی طبیعت مطیع اراده خداست. آیات زمینی و آسمانی مظهر فرمان الهی است، اگر خداوند متعال تمام مخلوقات خود را نابود نماید عین عدالت است، زیرا مالک آن ها است.
والسلام علی عبادالله الصالحین
بمنظور روشن نمودن مضمون و مطالب این کتاب لازم دانسته که مطالب دیگر بطریق سئوال و جواب نوشته و توجه خوانندگان عزیز را به آن معطوف نمایم:
سؤال: صدق مطالبی که در این کتاب نوشته اید چگونه اثبات مینمایید؟
جواب: آنچه که واضح و قابل درک است و البته احتیاج بذکر دلیل و برهانی ندارد، اما آنچه تا کنون شنیده و نوشته نشده است توأم با ذکر دلیل عقلی و شرعی است ولی هر مطلب تازه محتاج به تفکر و تعقل است.
سؤال: به چه دلیل میگویید وجود انسان دارای یک روح مجرد دائمی و خارجی است یعنی علاوه بر روح حیوانی روح دیگر وجود دارد؟
جواب: به سه دلیل عقلی و شرعی. اول، از قول خدا و رسول و ائمه دین. دوم، حقیقت عالم رؤیا و آن اسرار محیرالعقولی که در خواب مشاهده میشود. سوم، اثبات وجود روح از طریق عملیات احضار روح.
سؤال: شما به چه دلیل میگویید قبل از تولد انسان روح متشکل و مستقل نبوده است و توسط جسم مستقل و متشکل میشود؟
جواب: بجز ذات مقدس واجب الوجود هر موجودی از موجودی دیگر بوجود آمده، روح نیرویی است که از وحی و امر الهی بخود لباس هستی پوشیده و پیش از خلقت جسم بهیچ صورت معین و مشخصی متشکل نبوده است. اگر جسم در بین نبود آیا چگونه روح شناخته و بکدام شکل متشکل میشد؟ در قانون خلقت چنین مقدر شده است که روح از طریق کالبد مادی طی تکامل نماید.
سوال: به چه دلیل میگویید وجود روح دارای قدرتی مغناطیسی است؟
جواب: اگر روح دارای ذاتی مغناطیسی نبود هرگز بوسیله تمرکز قوای فکری و قدرت سیاله مغناطیسی احضار نمیشد. نیروی مغناطیسی هیپنوتیزم چون مربوط بوجود روح میباشد از این جهت باعث احضار آن است.
سؤال: سیاله مغناطیسی و نیروی هیپنوتیزم چگونه و به چه وسیله میتوان تقویت نمود؟
جواب: اصولا از سه طریق تقویت و نیرومند میگردد: 1- از طریق ایمان بخدا و تزکیه نفس. 2- بوسیله ریاضت و چله نشینی. 3- از راه همکاری ارواح مقدسه یا خبیثه. یعنی: اولا نیروی مقدس ایمان و تأثیر پرهیزکاری روح انسان را به رشد و تکامل میرساند، از این جهت مورد احترام و توجه ارواح قرار خواهد گرفت. دوم: ریاضت در چله نشینی که از نظر شرع جایز نیست زیرا دارای خطر جانی است، اما در صورت موفقیت موجب تسخیر ارواح میگردد. با شرایط معینی رابطه بعضی از ارواح با روح مرتاض برقرار میگردد. حال خواه شخص مرتاض مسلمان باشد و خواه غیر مسلمان. سوم: بطور تصادفی، همکاری و دوستی ارواح شیاطین یا ارواح مقدسه اجانین. این ارواح قادرند که باعث تقویت نیروی مغناطیسی و هیپنوتیزم در وجود انسان شوند، ممکن است یکنفر فاسق و جنایتکار چنان دارای قدرت مغناطیسی و هیپنوتیزم باشد که مردم را بخواب مصنوعی فرو برد، یا در اثر آن سیاله روحی انعکاس افکار و خیالات مردم را متشکل و متجسم سازد، مانند ساحرین و کسانیکه عملیات شگفت انگیز انجام میدهند و بحساب دوستی با علی (ع) میگذارند. در هندوستان اینگونه اشخاص وجود دارند.
ممکن است مؤمنین واقعی هم دارای چنین قدرت فوق العاده بشوند. مانند میثم تمار که قتل علی (ع) را پیشگویی نمود یا سلمان فارسی که بوسیله سنگ ترازو شخص قصاب متخلف را بمحکمه جلب نمود و مرحوم احمد اردبیلی که بجای آب جواهرات از چاه بیرون آورد و باز در چاه ریخت و بالعکس آن عملیات فرعون و نمرود.
سؤال: چگونه عاملین حق و باطل شناخته میشوند؟
جواب: از راه عمل، اعمال انسان معرف ایمان انسان است. اگر مؤمن دارای چنین قدرت روحی شد در پیشگاه خدا خائف تر و در جامعه نیکوکار و پرهیزکارتر میشود و اما اگر کسی از راه غیر ایمان دارای نیروی فوق العاده روانی گردید، از این قدرت سوء استفاده نموده و راه دیگر در پیش گرفته و از راه حق منحرف تر میگردد و شانه از زیر بار اطاعت و عبادت خدا خالی میکند و برای کسب شهرت هیاهوی براه میاندازد و برای خود طریقه و مسلکی میسازد.
سؤال: به چه دلیل ثابت شده است که روح انسان پس از مرگ جسمانی زنده و جاویدان است؟
جواب: دلایل مدعیان بقای روح محکمتر از دلایل منکرین آن است. اول از قول خدا و فرستادگان خدا. دوم اینکه خداوند عالمیان دانا و حکیم است و وجود انسان را برای مدتی قلیل و عبث نیافریده است. سوم، وسیله عملیات احضار ارواح و عالم رؤیا، با ارواح مردگان ارتباط گرفته شده و مطالب و دلایلی مبنی بر بقای وجود روح کشف گردیده است، هر چیزی که انسان میخواهد بداند باید طالب آن باشد تا بداند، البته کسیکه نمیخواهد بداند و اصلا اعتقاد بوجود آن هم ندارد باید بگوید روح وجود ندارد زیرا بدلیل عدم علاقه به کشف مطلب، نفس خود را از درک مطلب منصرف نموده است. پس کسیکه به چیزی اصلا علاقه ندارد و نمیخواهد بوجود آن اطلاع یابد، انکار او قابل قبول اهل تحقیق نیست.
این مطلب صحیح است که محرک انسان غرایز نفسانی انسان است، تمایلات نفسانی آدمی را معتاد و مبتلا میکند ولی اگر تعقل و تفکر نماییم بخوبی میدانیم و در میابیم که در برابر نیروی عقلیه نیروی دیگر وجود دارد که روح انسان را تحریک و ترغیب بآنچه بر خلاف عقل است مینماید.
ممکن است بعضی از ارواح باعث تحریکات و تشنجات روانی بشوند و روح انسان را مبتلا بوسواس و معتاد بمفاسد اخلاقی سازند. برای روح انسان مانع و مشکلاتی ایجاد کنند که علاج آن از طریق مادیات غیر ممکن باشد. امراض روانی تنها منحصر بصرعه و دیوانگی نیست، ممکن است روح با روح دیگر مربوط شود و الهام و القای روح دیگر در وجود روح انسان مؤثر واقع گردد، بالنتیجه انسان استقلال فکری خود را از دست بدهد و تحت تاثیر تلقینات و تخیلات روح مزاحم قرار گیرد ولی خودش نمیتواند که بداند و بفهمد. اگر جسم انسان مریض شود عقل، انسان را جهت معالجه به دکتر راهنمایی مینماید اما اگر روح مریض گردید انسان از طبیب مأیوس و گریزان است و طبیب هم از علاج عاجز میماند، چنانکه پیغمبران خدا که حکمای روحانی و مبلغ ندای آسمانی بودند مردم را بسوی راه نجات و علاج دعوت میکرده اند ولی مردم از وجود مقدس آنها متنفر و گریزان بوده اند چون خود مبتلا بامراض روانی بودند. بحکم القای روانی خود بانبیاء نسبت دیوانگی و جنون میداده اند، علت اختلاف باطنی بین علماء دینی و جهال بر روی همین اصل است. علت عدم هم آهنگی بین مومنین و فاسقین یک نوع مرضی از امراض روانی است. خداوند در قرآن مجید فرموده است: ارواح شیاطین دشمن بنی آدم میباشند. از طرف ابلیس مأموریت دارند که در روح و حواس انسان ایجاد وسوسه نمایند و اعمال زشت را برای شما زینت دهند و مابین شما از راه روانی و تخیلات القایی دشمنی بیاندازند، ارواح شیاطین مجردند شما نمیتوانید آنها را ببینید اما آنها ذاتاً قدرتی روانی دارند و ممکن است با روح شما مربوط شوند. پس متوجه شدیم که ممکن است روح انسان تحت تأثیر القای ارواح خبیثه شیاطین قرار بگیرد و در دنیا و آخرت بدبخت بشود و دیگران را بسوی بدبختی بکشاند «قل اعوذ برب الناس، ملک الناس، اله الناس، من شر الوسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس، من الجنه الناس»
ای پیغمبر اسلام بگو پناه میبرم به پروردگار مردم و معبود مردم از شر خیالات و دغدغه خناس (القای شیاطین) آنکه وسوسه میاندازد در سینه های مردم از جن و مردم. ممکن است خود اجانین هم بوسوسه شیاطین گرفتار شوند چنانکه گروهی از آنها شیطان را معبود خود میدانند، بغیر از تحریکات ارواح شیاطین ممکن است انسان گرفتار تحریکات روانی ارواح دیگر هم بشود بطوریکه عملا به اثبات رسیده است و آن تحریکات ارواح مجرده ناریه مقتدر اجانین است که قبلا درباره موجودیت آنها دلایلی ذکر شد، ممکن است بعلل مختلف قضا و قدری با روح انسان مربوط شوند یا از راه مجذوبیت و یا از طریق عدم رضایت و مجازات بهرجهت که باشد انسان تعادل اعصاب خود را از دست میدهد و تحت تأثیر عوال روانی خارجی قرار میگیرد، بهر طریقی که روح مربوطه فرمان دهد روح انسان بحکم اجبار تسلیم میشود و می پذیرد بدون اینکه خود انسان بعلت حرکات خود متوجه شود بیکی از آن ارواح که زنی را مدت 15 سال به حمله صرعه مبتلا کرده بود خواهش شد که ارتباط خود را با روح و جسم این انسان قطع نماید، بوسیله همان مصروع متکلم شد و گفت من او را ترک میکنم اما او را کور یا کر یا مفلوج خواهم کرد، گفتم چگونه میتوانی اینکار را انجام دهی. پاسخ داد همانطور که مغز او را مغناطیسی میکنم و او را بر زمین میکوبم و فرمان میدهم که دندانهای خود را بر هم بساید و زبان خود را بجاید. بهر کیفیت بود از عذاب دادن منصرف گردید و دیگر اصلا بسراغ آن زن نیامده است. با امثال این مواجه شده ام و عجایبی را دیده و شنیده ام، از جمله القاء و تحریکات روانی ارواح اجانین، تحریکات ارواح اموات حق طلب نسبت بغاصبین و قاتلان خود. اما در صورت اینکه خدا صلاح بداند در این باره هم دلایل بسیاری وجود دارد که باید انسان از دیدن و شنیدن آن عبرت بگیرد.
روح کارگر عاشق چگونه معشوقه خود را مجازات نمود
این یک داستان واقعی است که در تاریخ 15/3/1324 یکی از کارگان شرکت نفت آبادان برای یکی از دوستان خود در بوشهر فرستاده بود، چنین نوشته بود:
یکنفر از کارگران بنام عبدالکریم سخت عاشق و دلباخته دختر یکی از مهندسین خارجی که ارمنی بود شده بود ولی آن بیچاره جرأت نداشت نزد احدی اظهار مطلب نماید و در اثر فشار روحی و ناراحتی عاقبت دست از کار کشید و جهت دیدن روی آن دختر، اغلب اوقات خود را در پرسه زدن اطراف منزل مهندس میگذرانید ولی دختر با او هیچ آشنایی و مناسبتی نداشت و اصلا متوجه نبود که چنین کارگری نسبت باو دلبستگی پیدا کرده است. یکروز مهندس متوجه شد یکی از کارگران چشم بمنزل دوخته و مکرر آمد و رفت میکند از طرز حرکات کارگر بد گمان گردید و او را جهت سؤال بمنزل دعوت نمود و باو اطمینان داد که علت آمد و رفت خود را راست بگوید هر چه بخواهد باو بدهد و اگر نگوید او را جهت بازجوبی بکلانتری تحویل دهد، کارگر گفت مطلبی است که اگر بگویم ممکن است شما ناراحت شوید و مرا اذیت کنید. گفت مطمئن باشید اگر شما قصد کشتن من هم داشته باشید ناراحت نمیشوم و علت آنرا میدانم و رضایت شما را جلب خواهم کرد. چون کارگر اطمینان پیدا کرد، جواب داد من نسبت به دختر شما علاقمند شدم، این عشق باعث ناراحتی من است عنان صبر و اختیار از دستم ربوده است، شب و روز آرام و قرار ندارم، دیگر حوصله کاری ندارم، آمد و رفت من برای این است که شاید آن دختر را ببینم. مهندس پرسید شما دختر مرا از کجا میشناسید و درکجا دیده اید؟ گفت ارباب اگر بخاطر داشته باشید یکماه پیش یکروز برای انجام کاری مرا بمنزل خودتان فرستادید، من در همان روز دختر شما را دیدم و به عشق او مبتلا گردیدم دائما در نظرم مجسم است نمیتوانم او را فراموش نمایم، مهندس گفت عزیزم دوستی یکطرفه برای انسان چه فایده دارد، ولی مدتی است که آن دختر را بخارجه فرستادم ، دیگر به این زودیها بر نمیگردد. شما بروید مشغول کار باشید، خودم به شما قول میدهم اگر هر دختری زیباتر بخواهید برای شما میگیرم. کارگر جواب داد شما با من شوخی میکنید، من همین الان که وارد شدم همان دختر را در وسط حیاط دیدم و باو سلام کردم. مهندس دانست دختر را دیده است، خواست با این تدبیر شعله آتش عشق در دل کارگر نگون بخت خاموش سازد، دختر خود را طلبید و باو دستور داد اول آب دهان بر روی صورت کارگر انداخته و سپس او را کتک کاری نماید تا اینکه شاید محبت تبدیل بعداوت شود. بعد از اذیت و شکنجه روحی و جسمی کارگر را از منزل بیرون کردند و او را تهدید نموده که اگر یکبار دیگر در اطراف منزل دیده شود فورا تحویل کلانتری داده خواهد شد، باین طریق از آمد و رفت کارگر جلوگیری شد و دیگر آن کارگر در شهر هم دیده نشد، یکشب دختر مهندس متوحشانه از خواب پرید و گفت آن کارگر را در خواب دیدم میخواست مرا با خود ببرد، ترسیدم. بطوری دیدن این خواب تکرار شد تا اینکه دختر بمرض روانی مبتلا گردید و در منزل تحت معالجه و مداوا قرار گرفت ، تا اینکه یکروز صبح دختر را در خوابگاه خویش نیافتند، متوجه شدند او از منزل خارج گردیده است. از صبح تا غروب آفتاب در جستجوی بودند ولی اثری از او یافت نشد. هنگام غروب مردم شایع کردند دختری در گورستان روی قبری فوت کرده است. معلوم شد آن جوان قبلا مرده است و شب هنگام دختر هم از حال طبیعی خارج و براهنمای باطنی راه گورستان در پیش گرفته و رفته روی قبر کارگر خوابیده و جان سپرده است.
آیا دلیل بر صدق بقای روح و تحریکات ارواح از این قضیه روشن تر باشد؟
این داستان نقل است از کتاب «گلزار اکبری» صفحه 451، میگویند در یکی از شهرهای هندوستان جوان قاضی زاده ای سخت عاشق و دلباخته زن شوهرداری گردید، بطوریکه مریض و بستری شد. برای نجات او چاره ندیدند مگر اینکه از شوهر آن اجازه گرفته تا یکبار آن زن ببالین بیمار قدم بگذارد شاید عاشق از دیدن جمال معشوقه بهبود حاصل نماید. شوهر زن چون به صداقت و پاکی جوان آگاهی یافت، بزوجه خود اجازه داد ببالین آن دلداده حاضر شود و با او تکلم نماید. آن جان ستان آمد و در برابر گرفتار شده خویش بنشست و از روی مهربانی با وی سخن آغاز کرد.جوان چون صدای معشوقه خود را شنید گوشه چشم گشود و جان بجان آفرین تسلیم کرد، آن زن هم بی اختیار خود را بر روی او انداخت و جان سپرد.
چگونه روح معشوقه عاشق خود را با خود به جهان ارواح برد
در همان کتاب نقل است که در زمان «اورنگ زیب بن شاه» بازرگانی از خراسان با مال فراوان بکشور هندوستان رفت و در شهر بنارس بدختر هندویی دل داد و مدت چهل روز پروانه شمع جمال آن دختر بود. پدر دختر در صدد چاره جویی برآمد و برای خاموش کردن شعله عشق و آزاد ساختن عاشق بساط عزاداری برپا نمود و خبر مرگ معشوقه را بگوش تاجر خراسانی رسانیدند. تاجر از شنیدن این خبر دیوانه وار از شهر خارج و راه جنگل در پیش گرفت. معشوقه هم از فراق او از جهان رفت و جسد او را برسم و آیین هندویی سوزانیدند. روز دیگر شعله عظیم آتش در محل سوزاندن دختر ظاهر شد و بسوی چپ و راست بحرکت درآمد. مردم از دیدن آن متحیر و متعجب بودند. تا مدت سه ماه روزی سه ساعت حرکت شعله آتش ادامه داشت مانند اینکه کسی را میطلبید تا اینکه روزی جوان عاشق به شهر بازگشت و بسوی آتش دویدن نهاد و شعله آتش نیز او را استقبال نمود. هر قدر مردم کوشش کردند نتوانستند او را مانع شوند. عاقبت عاشق در میان شعله آتش ناپدید گردید. بعد از آن دیگر آن شعله آتش ظاهر نشد و کسی جوان عاشق را ندید. نظیر اینگونه داستانها در آن کتاب بسیار است. فاعتبروا یا اولی الابصار
مرحوم حاج شیخ اکبر نهاوندی در کتاب تالیفاتی خود بنام گلزار اکبری از عبدالله بن عمر روایت نموده است، میگویند وقتی مهمان پیرزنی در مدینه شدم دیدم در کنار حجره قبری است و ناگهان صدایی از میان آن قبر بلند شد و گفت: بول ما بول شن ماشن. پرسیدم این قبر از کیست و این صدا چیست و چه میگوید؟ زن جواب داد این قبر شوهر من است. او در زمان حیات خود ایستاده بول میکرد و هر چند او را نصیحت میکردم ترک نمیکرد. روزی مردی تشنه بر ما وارد شد و آب طلبید و شوهرم مشک خشکیده ای بیاورد و باستهزاء گفت آب بیاشام. از وقتی که شوهرم مرده است تا کنون، من این صدا را از قبر او میشنوم.
در همان کتاب از کتاب النطق المفهوم از ابی ربعی بن حراشی نقل نموده است که میگوید: روزی زوجه ام گفت فلانی از دنیا رفت. او با شما دوست بود. من جهت تشییع جنازه آن مرحوم رفتم بالای سر او ایستاده و از برایش طلب آمرزش مینمودم، ناگاه دیدم گوشه کفن از صورت خود برداشت و گفت: السلام علیکم. من در جواب گفتم: علیکم السلام الحمدلله که بدنیا بازگشتی. جواب داد: پیغمبر بمن وعده داد تو را در این مکان ملاقات خواهم نمود. جهت ملاقات صورت خود را به شما نشان دادم. بعد از آن خاموش شد و بحال خود برگشت.
شنیدن صدای روح اموات در قبرستان
در کتاب مذکور از حفاری از طائفه بنی اسد نقل است، میگوید: باتفاق یکی از دوستان شبی در گورستان گذارم افتاد که ناگاه صدایی از قبری شنیدم که گفت: یا عبدالله؟ فورا از قبر دیگر صدایی بلند شد: یا جابر چه میگویی؟ گفت: میگویم فردا پدرمان بر سر قبر ما میآید. او جواب داد: چه فایده! پدر از ما ناراضی است، برای ما طلب آمرزش نمیکند. برفیقم گفتم این صداها را شنیدی؟ گفت درست نشنیدم. من منتظر ماندم تا معلوم شود پدر آنها میآید یا نه. چون روز دیگر شد مردی بگورستان آمد. من پرسیدم: این قبر کیست؟ جواب داد از آن دو فرزند من است. گفتم نام صاحب قبر عبدالله و نام دیگری جابر است؟ متعجب شدو گفت: نام آنها را کجا دانستید؟ واقعه دیشب بیان کردم. آن مرد از عقیده خود نادم شد و برای آنها طلب مغفرت نمود.
حضرت ابوالفضل العباس چگونه مردی را غضب کرد
در کتاب وقایع الایام نقل از سید حسین آقا ابن مرحوم آقامیر زین العابدین میگوید: در روز هشتم ماه شوال سال 1340 طرف عصر در اردبیل در مدرسه ملا ابراهیم نشسته بودم ناگاه دیدم اهل شهر با عجله و اضطراب از هر طرف میدوند! گفتم چه واقع شده؟ گفتند حضرت عباس بکسی غضب کرده. تحقیق کردم که قضیه به چه کیفیت بوده. گفتند دو نفر پلیس رفتند در منزل زنی که پنج طفل صغیر داشت قصد داشتند اسبی که وسیله معاش آنها بوده برای سواری از طویله بیرون ببرند. زن بآنها گفت من اسب را به ابوالفضل العباس وامیگذارم. آن دو نفر از بردن اسب خودداری مینمایند. پلیس دیگر از آنها سوال میکند چرا اسب را نیاوردید؟ در جواب گفتند زنی که صاحب مال است ما را به حضرت عباس واگذار کرده است. او که احد نام داشت وارد منزل شد و اسب را از طویله خارج کرد. شخصی بنام مجید خان که همسایه زن بود به احد گفت من چهار هزار ریال به شما میدهم و بروید اسب دیگر کرایه کنید (4000 ریال در لفظ سابق همان 4 ریال است) جواب میدهد عباس مردی بوده است که در سابق مرده. اگر میداند بیاید و اسب را از من بگیرد. چند قدمی از منزل زن دور میشود و ناگاه عطسه میکند و میگوید من چطور شدم؟ به زمین میخوابد و جان میدهد و صورت او بسیاهی تبدیل میشود و بوی تعفنی از او بلند میشود. وقتی مردم چنین میبینند برای تماشا هجوم میآورند. آن دو نفر پلیس فرار میکنند. این قضیه در کتاب گلزار اکبری مفصل است که بطور خلاصه بیان شد.
دیوانه ای که سوادی نداشت و قرآن تلاوت میکرد
البته از ذکر نام این شخص که مدتی مجنون بود معذورم زیرا که ممکن است مطلع و ناراضی شود. در 25/12/47 جوان 22 ساله اهل دشتستان، مجنون و از حال طبیعی خارج بود میگفت من یکی از ارواح اجانین میباشم و فلان نیستم. این جوان مالی از همسایه خودشان بسرقت برده است و از قرآن مجید سوگند یاد کرده است که من اینکار نکردم. اینک پدرش و عمویش حاضرند و نمیتوانند منکر قول من شوند. پدر و عموی جوان مجنون به این عمل اعتراف کردند. بعد شروع کرد به تلاوت سوره مبارکه الرحمن. تنها راه علاج آن دادن کفاره سوگند و جلب رضایت صاحب مال و توبه دانست. پس از اینکه پدرش متعهد شد و کفاره سوگند داد و از صاحب مال رضایت گرفت آن جوان بحال طبیعی خود برگشت و توبه کرد.
در خاتمه این کتاب سلامتی و سعادتمندی خوانندگان عزیز و آن برادرانی که در طبع و نشر این کتاب به نگارنده مساعدت نمودند از خالق متعال مسئلت مینمایم.
والسلام علی عبادالله الصالحین