در این دنیا مطالب و مسائلی وجود دارد که عقل ما از درک آن عاجر است و یا خارج از حدود طبیعی و مربوط به ماوراء طبیعت بوده و هوای نفس مادی حیوانی مانع از درک آن است. درباره اینگونه مسائل از نظر عقل و شعور، احتیاط لازم و تعقل و تفکر مورد نیاز است.
نام کتاب: خدا کیست؟ عبادت چیست؟
نویسنده: علی جمالی تنگستانی
تیراژ: 5000 جلد
نوبت چاپ : اول
تاریخ انتشار : زمستان 1364
چاپخانه : اقبال
حروفچینی: کاوش 3852857
آیا انسان افضل است یا جن و ملک؟
اگر انسان دارای صفات خدایی شود، رستگار است
بسم الله الرحمن الرحیم
آمنت بالله و ملائکته و رسله و الیوم الاخر لیس کمثله شی و هو علی کل شی قدیر – السلام علی عبادلله الصالحین من الملائکه والجنه و الناس اجمعین- اللهم صل علی محمد و اله الطاهرین – ایاک نستعین یا رب العالمین اعوذ بک من همزات الشیاطین.
بدینوسیله نامه سرگشاده ای بصورت کتاب، تحت عنوان "خدا کیست وعبادت چیست؟" با زبانی ساده و عوام فهم و عیناَ مانند صحبت حضوری نوشته، توجه برادران و خواهران دینی را بمطالب و مسائل آن جلب مینماید. ولی از خوانندگان محترم تمنا دارد در عرایض این نگارنده تعقل و تفکر نمایند زیرا تعقل و تفکر کاشف حق از باطل است، البته شرط دانستن، خواستن است. هر کس که نخواهد و مایل نباشد که چیزی را
بداند نمیداند؛ اگرچه به حق باشد. شخص عاقل و هوشیار کسی است که در آنچه میخواهد و میشنود تعقل و تفکر نماید و از راه غرور و عناد و تعصب و خودخواهی ، منکر نشود. دشمن داخلی وجود انسان جهل و عناد و خودخواهی است. کشف حقایق و درک مطالب بوسیله تعقل و تفکر میسر است.
خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: " والله لا یهدی القوم الفاسقین". یعنی خدا گروه بدکاران را راهنمایی نمی کند. مگر اینکه دست از بدکاری بردارند. ولی به مومنین فرموده است: اگر شخص فاسق و بدکاری برای شما خبری آورد، بدون تحقیق، تکذیب و انکار ننمایید، شاید راست باشد. شرط احتیاط و عقل چنین است، ولی متاسفانه افرادی وجود دارند که با جود ادعای عقل و شعور و روشنفکری بدون قرائن و تعقل و تفکر، منکر قول خدا و رسول میشوند. هیچ مطلبی را نباید بطور سطحی مطالعه نماییم. بعضی مسائل و مطالب بگمان انسان صحیح نیست و احتیاج به تعقل و تفکر دارد. روی همین اصل خالق متعال انسان را امر به تعقل و تفکر در آیات و اشیاء کرده است.
تمام صنایع و اختراعات در اثر بکار گرفتن تفکر و تعقل بوجود آمده است. اگر کسی بصرف گمان با طریقه یا مسائل
و مطالبی مخالف باشد، عاقلانه نیست که بدون تعقل و تفکر و بصرف ظن خود آنها را انکار نماید. مثلاً اگر دانش آموزی بگمان خودش بدون تفکر منکر قول آموزگار خودش بشود چگونه در تحصیل علم و دانش موفق میگردد؟
در این دنیا مطالب و مسائلی وجود دارد که عقل ما از درک آن عاجر است و یا خارج از حدود طبیعی و مربوط به ماوراء طبیعت بوده و هوای نفس مادی حیوانی مانع از درک آن است. درباره اینگونه مسائل از نظر عقل و شعور، احتیاط لازم و تعقل و تفکر مورد نیاز است.
حال از خواننده محترم سوال میشود: آیا آنچه که عرض کردم حق است یا خیر؟ - والسلام.
به کدام موجود می گوئیم خدا؟
در این جهان هر قومی موجود مخصوصی را خدا می نامد. خدا یعنی موجودی که مورد پرستش قرار می گیرد. مثلاً بت پرست به موجودی بنام بت میگوید خدا و گروهی دیگر آتش را قابل پرستش می دانند و این عنوان را به آتش می دهند، ولی افرادی از نوع انسان که پایبند مادیات و تابع هوای نفس نبودند، بعلت علو مقام و در اثر نیروی برتر روحانیت و روشن درونی، بعنوان پیغمبر مبعوث شدند و اثبات کردند که یک نیروی یگانه بی مانند و بلازوال و فعال مایشاء دانا و توانا و بینا و شنوا،
خارج از ماده و طبیعت، از ماوراء جهان طبیعت و روحانیت در شئون طبیعت بر جمیع موجودات جسمانی و روحانی
احاطه دارد و متصرف است و باعث و سبب اصلی موجودات
میباشد و تنها همان قدرت مدرک و سمیع و بصیر، قابل اطاعت
و پرستش است. افراد مورد اشاره برای اثبات قول حقه خود معجزاتی ارائه دادند و کتابهایی محتوی وحی و الهامات دریافت شده از آن نیروی عظیم الشأن بنام های تورات و انجیل و صحف و زبور و قرآن آوردند.
نظر به اینکه از یکطرف خلقت انسان از ماده طبیعی سرچشمه گرفته و تمایلات و عادات نفسانی و حیوانی بر وجود اکثریت افراد بشر خاکی غالب و مسلط است و از طرف دیگر اراده آن نیروی لایزال با خواسته های مضره و مضله ناشی از عادات حیوانیت مخالف بوده است، انبیاء که معرف و آورنده نواهی و اوامر بودند با مخالفت شدید افراد سودجو و ماده پرست بشر مواجه
شده ، اکثر آنها بدست مادی گرایان گمراه و ستمکار شهید گردیدند. گروه دیگر از پیروان هوا و هوس، برای انحراف افکار
مردم و مبارزه با طریقه انبیاء و بمنظور حفظ مقام و منافع مادی خود، از طریق های دیگر و بنام های دیگر، افراد عوام را
دعوت به ستایش بت و گوساله و ماه و آفتاب و آتش
کردند که هنوز آثار آن در جامعه موجود است. معلوم و مسلم است که علت اصلی مخالفت با پیغمبران و تمرد از اوامر خدا، بمنظور دفاع از هوای نفس سرکش حیوانی و حفظ منافع و مقام، مادیگری و خودسری بوده و تا کنون نیز چنین است.
اما شناسایی آن خدای واقعی که خالق کل مخلوق است، شرایط و علائمی دارد. فرق است میان شناختن چنین خدایی، با صرف ذکر نام او بدون درک وجود خدا ، تنها ذکر نام خدا دلیل بر خداپرستی و خداشناسی نخواهد بود، بلکه خداپرستی یعنی شناسایی در باطن و عمل بظاهر. بت پرست مطیع هواست و بت را به چشم ظاهری میبیند و میگوید این خدای من است. در حالیکه اگر خود را خدای خویش بداند بهتر از این است که به مجسمه ای که توسط او یا دیگری ساخته شده بگوید این معبود من است.
ولی ما که قدرت دیدن خدای واقعی و حقیقی را نداریم، در موقع ذکر نام او در قلب و روح خود چه احساس و برداشتی از خدا داریم؟ آیا صرفا از قول انبیاء و آباء و اجداد و علما تقلید میکنیم که میگوییم خدا را میشناسیم یا همان ذکر نام خدا ما را کفایت میکند؟
ما باید توجه داشته باشیم که شناختن خدا بصرف تقلید یا بر حسب قول کسانی که میگویند خدا هست ، کافی نیست و تنها ذکر نام خدا و صرف تلفظ این کلمه، دلالت بر خداشناسی نمیکند. مثلاً به زبان عربی گفته میشود الله که ما آنرا "خدا" معنی میکنیم. ولی باید دید کدام الله و کدام خدا؟
بت پرست هم در زبان ما به بت خدا و زبان عربی الله میگوید. از قرآن شاهد می آوریم: " یقولون انا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون" یعنی بت پرستان میگویند " آیا ما الهه خود را بخاطر شاعری دیوانه ترک کنیم؟"
در جای دیگر از قران میخوانیم: "ولا تجعلوا مع الله الها آخر" یعنی قرار ندهید با خدا، خدای دیگر"
آنچه که خواسته ی خدا فدای آن بشود، بمنزله بتی مخصوص است. بحث ما درباره معنای خداشناسی است. معنی و مفهوم شناسایی تنها بذکر نام خدا نیست. بلکه باید با معنای لا اله الا الله یعنی نیست خدایی مگر یک خدا، موافق باشید و ذکر کلمه طیبه لا اله الا الله، خالصاً و مخلصاً بر زبان جاری گردد، و الا این معنی صدق پیدا نمی کند. آنهایی هم که منکر وجود خدا شدند، ندانستند و نفهمیدند که ما به کدام موجود میگوییم خدا، اگر میدانستند پیغمبران و پیروان آنها به کدام موجود میگویند خدا هرگز به خودشان اجازه انکار موجودی را نمیدادند که در همه شئون از ماوراء طبیعت گرفته تا طبیعت، متصرف و مدبر است.
موحدین باید از منکرین بپرسند: "مگر ما بکدام موجود میگوییم خدا
که شما میگویید آن موجود بنام خدا وجود ندارد؟"
کسی که منکر وجود خدا می شود مگر دارای علوم ماوراء طبیعت است؟ مگر خودش در راه پرهیزکاری و تزکیه نفس است؟ مگر بر هوای نفس حیوانی خود غالب است؟ مگر عالم به کتابهای آسمانی است و یقین پیدا کرده است که کتابهای آسمانی حقیقت ندارند؟ مگر با پیغمبران خدا بحث و مناظره نموده و آنها را محکوم کرده است؟ با کدام دلیل و برهان ثابت، منکر آن نیروی نامرئی غیر طبیعی دانا و توانا و بینا و شنوایی میشود که چه در ماوراء طبیعت، چه ماوراء جهان روحانیت و چه در شئون طبیعت، در هر محل و مکان و زمان حاضر و ناظر است و احاطه دارد." و من الناس من یجادل فی الله بغیر العلم و لا هدی و لا کتاب منیر (سوره حج آیه 9)" یعنی "کسانی از مردم درباره وجود خدا مجادله و مناظره میکنند، بدون اینکه دارای علم و دانش غیب و ماوراء طبیعی باشند و هنوز خودشان هدایت نشده، وارد مرحله معنویت نگردیده و حقایق کتابهای نازله آسمانی را درک نکرده اند."
فرق است بین علوم طبیعی و غیر طبیعی. اول دیده ی بصیرت، دوم گوش حق شنو، سوم دل پاک و خالی از عشق و علاقه به مادیات و عقل آزاد از قید و بندهای هوای نفسانی، چهارم تزکیه نفس، پنجم تمایل و اراده و علاقه برای شناسایی خدا و ششم تعقل و تفکر در آیات محیرالعقول خدا که بوسیله طبیعت بظهور میرسد.
طبیعت خود برای اهل حق و بصیرت آیینه حق نماست. اگر شخصی چیزی بخواهد و شما ندانید که آنچه او می خواهد چیست و چگونه موجودی است. منطقی و عاقلانه نیست که شما منکر وجود شی ء مورد نظر او شوید و بگویید آن موجودی که تو میخواهی، اصلا وجود ندارد، شما که نمیدانید آن موجود چیست به چه دلیل میگویید نیست؟
اول باید بدانید مومنین بکدام موجود میگویند خدا، و بعد با ذکر دلیل مربوط به امور ماوراء طبیعت انکار خودتان را به اثبات برسانید. مسئله شناسایی وجود خدا غیر از مسائل مادی و طبیعی است.
آن دل و روحی که در باطن با ذات و صفات پاک نیروی وحدانیت مخالفت و تضاد دارد چگونه میتواند تمایل به شناسایی خدا داشته باشد؟ آن عقل و شعوری که عاجز است از اینکه انسان را از اعتیاد به آنچه به حال و حس و روح مضر است باز دارد، چگونه به عقل اجازه میدهد که آزادانه در آیات خدا تفکر و تعقل نماید؟ آن عقلی که مغلوب هوای نفس سرکش و اسیر تمایلات شیطانی است، چگونه میتواند با مخالفین هوای نفس هم عقیده و هم صدا شود؟ سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم فهم لایؤمنون. والله لا یهدی القوم الفاسقین.
اول تفکر کنید و سپس پاسخ دهید:
چرا چهره و قیافه ، صدا و قامت و دستخط و خطوط سر انگشتهای مردم شبیه به یکدیگر نیست. و اگر شبیه به یکدیگر بود چه میشد؟
چرا در صورت مردان مو میروید ولی صورت زنان چنین نیست؟ بعبارت دیگر چرا زنان مانند مردان دارای ریش و سبیل نیستند؟ اگر زنان مانند مردان ریش و سبیل داشتند چه اشکالی داشت؟
چرا زنان هم شکل مردان نیستند؟
چرا دندانهای پیش مانند دندانهای آسیاب نیست؟ اگر تمام دندانها شبیه یکدیگر بودند چه میشد؟
چرا لبه های جلوی گوش بلندتر از لبه های پشت آن است؟ اگر قسمت پیشین لبه های گوش مانند پشت بلند بود چه اثری داشت؟
چرا در موقع تولد نوزاد شیر در پستان مادر آفریده میشود و اگر نبود چه میشد؟
چرا انسان منکر خدا میشود؟
چرا نوک پستان مادر نوزاد -اعم از انسان و حیوان- دارای دکمه مخصوص و جهت خروج شیر سوراخ است؟
چرا نوزاد حیواناتی که در کوهها و جنگل ها و بیابانها متولد میشوند بدون اطلاع و عادت قبلی، از محل مکیدن شیر از پستان مادر خود آگاهی دارند؟
در قرآن چنین آمده است: " و خلقنا کل شی ء فهداه"
چرا برگهای درختان شبیه یکدیگر آفریده نمیشود؟ آیا اگر برگهای درختان شبیه یکدیگر خلق میشد علم گیاه شناسی بوجود می آمد؟
چرا پرهیزکاران و آن افرادی که مادیگرا و مغلوب هوای نفس نیستند بوجود خداوند جهان آفرین معتقدند و افراد مادی و هوسباز و جنایتکار منکر و مخالف اوامر خدا میباشند؟
شناسایی نیروی وحدانیت الهی در تفکر و تعقل نسبت به سوالات و چراهای مذکور نهفته است. والسلام علی من اتبع الهدی.
از لحاظ کیفیت آفرینش، خلقت کالبد انسان و کالبد حیوانات با یکدیگر فرق دارد. کالبد انسان شبیه ملائکه و ارواح مقدسه است. همانطور که شکل کالبد انسان با هیأت جسد حیوانات یکسان نیست، روح انسان نیز با روح حیوان سنخیت ندارد. روح انسان قابل ترقی و تکامل است ولی ارواح حیوانات این قابلیت را ندارد.
نظر به اینکه جسم انسان از نوع حیوانی و دارای غرایز و عادات و تمایلات حیوانی است و افراط در انجام تمایلات حیوانی روح انسان را از تکامل یافتن و رسیدن به مقام و صفات حسنه ملکوتی انسانیت باز میدارد، از این جهت خالق متعال جهت مهار کردن شرارت و تمایلات باطله و مضله نفس حیوانی، بوسیله تکامل یافتگان جهان بشریت یعنی انبیاء و پیغمبران، قوانین و مقرراتی فرستاده است.
یک قسمت از قوانین نازله مربوط به عبادت است و قسمت دیگر اجتماعی یعنی قضایی و جزایی. عبادت باعث تزکیه و تکامل روح انسان بمقام و صفات پاک ملکوتی و مانع غلبه هوا و هوس نفس شریره حیوانیت میشود.
در اسلام مقدم بر همه عبادات نماز است، زیرا نماز یعنی وادار کردن روح برای ایجاد ارتباط با نیروی وحدانیت و مخالفت با عادت نفس سرکش حیوانیت.
نظر به اینکه نماز دارای شرایط معینی است و بروح انسان نیرو میدهد، لذا نفس حیوانی را از فحشاء و منکرات باز میدارد. وقتی که انسان مرتکب فحشاء و منکرات نشد، مقدمات تکامل در وجود او فراهم میگردد. جهت آزمایش و مهار کردن غرائز نفسانی، سالی یکماه روزه گرفتن واجب شده است.
آنچه که خدا به انسان امر کرده، باعث تزکیه و تکامل روح و آنچه تحریم و نهی نموده، برای دفع مضرات هوای نفس است. روح انسان دارای صفات حسنه نخواهد شد و بمقام ملکوتی نخواهد رسید مگر اینکه اوامر الهی را اطاعت کند. بعد از مرگ نیز نفس حیوانی وارد رحمت نیروی وحدانیت نخواهد شد، مگر اینکه به ذات و صفات مقدسه ملائکه ارتقاء و تکامل یابد.
پس خدا هیچگونه احتیاجی به عبادت ما ندارد، این ماییم که نیازمند عبادت خدا هستیم. خداوند بما میفرماید که بشرط عبادت، به تکامل دست خواهیم یافت. ولی در عین حال ما را در انجام دادن شرایط آزاد کرده و هیچ اجبار و اکراهی بکار نبرده، چنانکه فرموده است: "هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیا مذکورا" یعنی " آیا نیامد از روزگاربر انسان زمانی که نبود چیزی از او که نام ونشانی برده شود؟"
"انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا" یعنی" بدرستی که ما افریدیم انسان را از نطفه بهم آمیخته، سپس قرار دادیم او را شنوا و بینا"
"انا هدیناه السبیل اما شاکرا و ام کفورا" هر آینه ما او را راهنمایی کردیم، حال میخواهد سپاسگذار باشد و خواه کافر.
اگر انسان طریقه ای را که بوسیله خدا به وی موهبت شده است در پیش نگیرد، طبع مادی و حیوانی انسان را وادار به کفر و ظلم و ستم و جنایت مینماید. روح انسان از تکامل باز میماند و هم ذات شیطان میشود. جایگاه چنین ارواح خبیثی در رحمت خدا مقام ملکوتی نیست و بازگشت آنها در جهانی بنام جهنم است.
"انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا" یعنی " ما اماده کرده ایم برای کافران قید و بندها و آتشی سوزان (غیر آتش ظاهری این دنیا)". آنچه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی – کس نکند به جان تو آنچه به جان خود کنی.
"لایذوقون فیها بردا و لا شرابا الا حمیما و غساقا جزاء وفاقا" . یعنی "نمی چشند در آنجا خنکی و آبی، مگر آب داغ و جوشیده و چرک آلود و متعفن". چرا؟ "انهم کانوا لا یرجون حسابا" ایشان کسانی بودند که امید حساب و کتابی نداشتند؟" " و کذبوا بآیاتنا کذابا" "آنها تکذیب میکردند نشانه های وجود ما را تکذیب کردن عملی". " و کل شی احصیناه کتابا" یعنی "هر چیزی را که ما بشمارش آورده ایم در کتاب کائنات".
اگر روح انسان از سنخ ارواح حیوانات بود و عقل و شعور نداشت، تمرد و جنایات او در دستگاه عدالت الهی بحساب نمی آمد و بعذاب الیم معذب نمیشد. آنچه خدا وعده داده حق است. آنچه بحق است، بگفته و گمان نفس حیوانی باطل نخواهد شد. آنچه در دنیا باور کردنی نبوده ، در جهان ارواح باور کردنی میشود، و پشیمانی سودی ندارد.
مدتی تو نطفه بودی در رحم
مدتی هم طفل گشتی شیرخوار
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار
آنچه دیدی، برقرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند برقرار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
این جهان دریا و عمرت کشتی است
تا ببینی گردش لیل و نهار
گر بمانی همچو نوح اندر جهان
عاقبت خفتنگهت باشد مزار
از نظر اسلام و بقول خدا و رسول خدا، گروهی از مردم کافر و مشرک و فاسق خطاب شده اند.
چون بحث ما درباره کافر است و میخواهیم بدانیم کافر کیست، در این فصل تنها کافر را تعریف و از بحث درباره مشرک و فاسق و غیره خودداری میکنیم.
کافر یعنی کسی که خدا یا کلام خدا یا رسول خدا یا احکام واجبه خدا را قبول ندارد. چنانکه در سوره مجادله فرموده است: "ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون" یعنی کسانیکه حکم نکنند بآنچه خدا فرو فرستاده است، ایشان کافرند.
یا اینکه از قول رسول روایت شده است: "و من ترک الصلوه متعمدا فقد کفر" یعنی کسی که نماز را عمدا ترک کند او کافر است. معلوم میشود مشرک هم کافر است.
"قل یا ایهالکافرون لا اعبد ما تعبدون" یعنی " بگو ای کافران من عبادت نمی کنم آنچه را که شما عبادت میکنید. "
کفر بمعنای قبول نکردن خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و رسول خدا و آخرت است.
اگر کسی بصرف زبان بگوید من مسلمانم ولی منکر و مخالف خواسته های خدا باشد، چنین کسی هم کافر خواهد بود. اگر کسی بگوید مسلمانم ولی اعمال او بر خلاف اسلام بوده و قلبا اعتقاد به اوامر الهی نداشته باشد، او هم مسلمان زبانی و کافر عملی است. اینگونه افراد از قافله مؤمنین بازمانده اند و میدانند که بعد از مرگ چه خواهند کشید، کیستند و چه سرنوشتی برای خودشان بوجود آورده اند. چنانکه خدا در سوره نبا فرموده است: "یوم ینظرالمرء ما قدمت یداه و یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا" والسلام.
آیا انسان افضل است یا جن و ملک؟
ملائکه، جن و بشر از جمله موجودات عاقل و ذیشعورند، حال باید دید که کدام یک از این سه گروه از دیگران برتر است.
خلقت ارواح ملائکه از روح ربانیت است. آنها نوعاً معصوم و عقل محض و مامور به امر خداوند جهان آفرینند. اما گروه جن خلقتاً از سنخ آتش بوده و مانند انسان آزاد و دارای عقل و شعورند. گروهی مومن و مسلمانند و فرقه های دیگر غیر مسلمان. گروه سوم انسان، و خلقت او ذاتاً از خاک است. خلاصه کلام آنکه موجودات مذبور نوری و ناری و خاکی هستند. کالبد متشکله انسان جسمانی و حیوانی، ولی تشکل جن و ملائکه ناری و نوری و روحانی است. زیرا خلقتاً از نور بوده و همه آنها معصومند. ولی گروه جن و انس اکثراً گناهکار و غیر مومن میباشند.
از افراد جن و انس هر کدام مؤمن تر و پرهیزکارتر باشند در نزد خدا افضل خواهند بود. اگر انسان مؤمن و پرهیزکار و بتکامل روحی نائل شود، از ملائکه برتری پیدا میکند، زیرا ملائکه دارای نفس سرکش حیوانی و نفس اماره نبوده و خلقتاً معصومند و غرائز حیوانی ندارند. ولی اما اگر انسان مغلوب هوای نفس حیوانی شود و از طریقه منحرف گردد از حیوانات بدتر و پست تر خواهد شد. چنانکه خداوند درباره همین انسان فرموده است: "اولئک کالانعام بل هم اضل سبیل" و یا " و لعنت الله علی الظالمین" و درباره گروهی از این انسان فرموده است: "لعنت الله علی الکاذبین". همچنین درباره گروه جن و انس آمده است که: "پر میکنم جهنم را از جن و انس" و یا اینکه فرموده است : " فریق فی السعیر . فریق فی الجنه" پس بنابراین "ان اکرمکم عندالله اتقیکم و لا غیر"
اینکه گفته شده " الصلوه عمود الدین" بی جهت نیست. این بیان که تارک الصلوه متعمداً کافر است، بی دلیل نمیباشد و اینکه روایت شده که در روز قیامت اگر نماز قبول شد تمام اعمال خیر هم قابل قبول است و اگر نماز رد شد تمام اعمال کان لم یکن و باطل است، بعلت فضیلت و خصوصیت و اهمیت نماز است. نماز دارای ده فضیلت و خصوصیت میباشد:
- اقرار بعظمت و بزرگی نیروی وحدانیت خدا
- اقرار به یکتایی ذات بلامثال الهی.
- اقرار برسالت حضرت محمد (ص)
- اعلام و دعوت مسلمین به اقامه نماز.
- تقرب جستن به سوی خدا.
- مناجات با خدا بوسیله کلام خدا
- تعظیم در مقابل عظمت ذات کبریایی او
- خشوع و خضوع و بخاک افتادن و ذکر عظمت الهی
- اجرای صیغه توبه و طلب آمرزش از گناهان از خداوند متعال بزبان
- سلام بر رسول خدا و بندگان شایسته او
یکی از شرایط مسلمانی نماز است. نماز انسان را به خدا نزدیک میکند و باعث رستگاری است. نماز معراج مومنین و آرامش دهنده روح انسان میباشد. نماز برخلاف میل شیطان و مخالف با هوای نفس حیوانی است. موثرترین وسیله ی مبارزه با شیطان و هوای نفس، نماز است.
نماز واقعی مانع فحشا و منکرات میشود و بروح انسان تکامل میدهد. نماز جاهلانه و غیر واقعی فضیلت و نتیجه ی مثبتی ندارد، ولی ترک آن کفر و موجب غضب خدا و ترک وظیفه مسلمانی است.
نماز باید با حضور قلب خوانده شود تا انعکاس و صورت باطنی داشته باشد.
نمارگزار باید خود بذکر خویش گوش دهد و بداند با خدا چه میگوید. نمارگزار باید متوجه باشد و بداند که در مقابل کدام قدرتی ایستاده و رعایت مراسم بندگی مینماید. حواس نمازگزار باید بسوی کردار و گفتار خودش باشد.
هر یک از نمازهای پنجگانه باید بوقت معین خودش ادا گردد، زیرا نمازی که خارج از اوقات معین خوانده شود، دارای آن فضیلتی نیست که در وقت معین ادا میشود.
خداوند متعال فرموده است: "فویل للمصلین" پس وای بر نمازگزاران. "الذین هم فی صلاتهم ساهون"یعنی آنهایی که در ادای نمازسهل انگاری و غفلت دارند. امام باقر فرموده " شفاعت ما بتارک الصلوه و آنکسی که نماز را سبک بشمارد نخواهد رسید. در سوره مبارکه مدثر آمده است: "یتسائلون عن المجرمین" یعنی میپرسند از گناهکاران، " ما سلککم فی سقر" یعنی چه کرده اید و چه باعث شده که شما را به سقر که طبقه ای از جهنم است، آورده اند؟ قالوا لم تکن من المصلین" یعنی "جواب دهند و گویند که ما نبودیم از نمازگزاران و به دوستی دنیا فرو رفتیم با آنهایی که در دوستی دنیا فرو رفته بودند.
در روایت است که حضرت علی عیه السلام در موقع جنگ با کفار مشغول نماز شد و حضرت اما حسین (ع) ظهر عاشورا و موقع جنگ و حمله دشمن اقامه نماز کرد. آنها مطیع امر خدا بودند و اوقات نماز را راعایت میکردند.
درست است که خدا احتیاجی بنماز ما ندارد ولی ما احتیاج به نماز داریم.
جواب این مسئله که ما خودمان به بهشت یا جهنم میرویم یا خدا ما را به بهشت و جهنم میفرستد این است که خود انسان در این دنیا راه بهشت یا جهنم را درپیش میگیرد.
خدا ما را از رفتن بسوی جهنم نهی کرده و برای اینکه انسان به جهنم نرود، انبیا و کتابهای آسمانی را برای او فرستاده است. اما بالعکس، شیطان ما را از سوی بهشت نهی و به رفتن بسوی جهنم ترغیب و تشویق نموده است.
شیطان وسایل رفتن بسوی جهنم را آرایش میدهد و هوای نفس انسان را بر علیه خواسته های خدا تحریک مینماید. او میخواهد انتقام خروج از بهشت و دخول در جهنم را از فرزندان آدم ابوالبشر بگیرد. زیرا خلقت آدم باعث اخراج شیطان از بهشت گردیده است. اگر خلقت آدم در بین نبود، مسئله امر سجده کردن که باعث ترد شیطان شده است، در کار نبود.
شیطان وجود دارد و بهیچ وجه راضی نمیشود که انسان وارد رحمت خدا بشود.
انسان در موقع رفتن به جهنم اعتراف میکند که خودش باعث رفتن به جهنم شده است. در آن موقع انسان اقرار میکند که قول فرستادگان خدا را تکذیب نموده است.
در سوره ملک آمده است: " کلما القی فیها فوج" یعنی هر موقعی انداخته میشوند فوجی از گناهکاران در جهنم"سأالهم خزنتها الم یأتکم نذیر" یعنی میپرسند مامورین عذاب از آنها آیا نیامد در دنیا برای شما بیم دهنده ای؟ " قالوا بلی قدجائنا نذیر" یعنی آری آمد برای ما ترساننده " فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شی ء ان انتم الا فی ضلال کبیر" ما تکذیب کردبم و گفتیم خدا هیچ چیز نفرستاده است. نیستید شما مگر در گمراهی بزرگ. "وقالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر" یعنی اگر ما در درنیا گوش میدادیم و تعقل میکردیم، اکنون نبودیم در میان یاران آتش. "فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر" پس گناهکاران اعتراف میکنند که خود مقصر بودند هنگامیکه تسلیم شدند برای وارد شدن در عذاب سوزان.
در سوره زخرف چنین میخوانیم " و ما ظلمناهم و لاکن کانوا هم الظالمین " یعنی ما ستم نکردیم بایشان، ولیکن خودشان ستمکار بودند. "و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک" یعنی گناهکاران در جهنم ندا میدهند ای مالک جهنم، برای ما از خدای خود تقاضای مرگ کن. " قال انکم ما کثون" یعنی مالک جواب میدهد بدرستی که شما باید در اینجا برای همیشه بمانید. "علیها ملائکه غلاظ شداد لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یأمرون" بر گناهکاران گماشته میشوند ملائکه غلاظ و شداد که نافرمانی نمیکنند خدا را، و آنچه خدا فرمان دهد انجام میدهند.
ما باید بدانیم که تهدیدات خدا واقعیت دارد و خدا صادق است و بوعده خود عمل خواهد کرد. وقتی که گفت به جهنم میروید، باور نکردید، پس باید با قهر و غضب خدا هم مواجه بشوید.
در سوره النازعات میخوانیم: "فاما من طغی و آثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی" پس هر کس یاغی و طاغی شد و زندگی دنیا را به آخرت ترجیح داد، جهنم جایگاه او است. و اما هر کس در پیشگاه پروردگار خود ترسید و نفس خود را از هوا و هوس باز داشت، جایگاه او هم بهشت است.
والسلام علی من اتبع الهدی
اکنون این مسئله را مطرح میکنیم که آیا باید روح انسان پاک و روشن بین باشد یا فکر او؟
اگر روح نباشد فکری هم وجود نخواهد داشت. پس مسلم است که روح سرچشمه فکر و اندیشه، و خیال است.
کسی که دارای روحی پاک و آزاد از قید و بندهای نفسانی نباشد، دارای افکار روشن و علمی و عقلی نیست. ولی چنانچه انسان روحی پاک و آزاد داشته باشد، مغلوب هوای نفس اماره و مرتکب اعمالی نمیشود که بحال خودش و دیگران زیان آور است. چنین کسی حق بین و باطل بین میشود، حقایق را درک میکند، از طریق معنوی با ماوراء طبیعت ارتباط دارد و دارای افکاری روشن است.
اگر روح انسان به معصیت آلوده و به عادات حیوانی نفسانی معتاد گردد، انسان مغلوب و مغرور میشود، حتی با صحت و سلامتی خود هم مبارزه میکند یعنی به حکم تمایلات نفسانی دیگر اهمیتی به صحت و سلامتی شخص خودش هم نمیدهد تا چه رسد به دیگران. چنین کسی به کشیدن دودهای زیان اور معتاد می شود، حتی چشم دیگر در اختیارش نیست و نمیتواند معنی حلال و حرام را تشخیص دهد و تسلیم حق و حقیقت شود و دانستن بعضی علوم طبیعی را دلیل بر روشنفکری خود میداند.
این چگونه روشنفکری است که آنچه برای شخص خودش میخواهد برای دیگران نمیخواهد؟ این چگونه روشنفکری است که بدون دلیل و برهان اظهار نظر درباره جهان ماوراء طبیعت میکند و میگوید در ماوراء این طبیعت اشیاء و هیچ موجودی وجود ندارد؟ آیا این همه آدم کشی ها و جنایات در جامعه بشریت دلیل بر روشنفکری است؟ این چگونه روشنفکری است که سلامتی خودش را فدای هوا و هوس میکند؟
مسلمین دشمن کفار نیستند، زیرا اسلام دین انسانیت و نوع دوستی است. تا زمانیکه کفار قصد دشمنی و خباثت با مسلمین را نداشته باشند، مسلمین هم اظهار دشمنی با آنها ندارند. منطق اسلام حق، مصلحت ، نیکی و ارشاد است.
در قرآن کریم آمده است: "یا ایها الذین آمنوا قولو للناس قولاَ حسنا"یعنی ای مسلمین، گفتار شما برای مردم بطور نیکو و پسندیده باشد. "ناس" یعنی تمام مردم و کفار هم جزء مردم هستند.
فرعون فردی طاعی و یاغی و ستمکار بود و میگفت من خدای شما هستم. خدا فرمود: "یا موسی اذهب الی فرعون طغی" یعنی ای موسی برو بسوی فرعون که او طغیان کرده است، ولی با نرمی و بطور مسالمت آمیز با او حرف بزن، شاید ارشاد بشود.
منظور اسلام تصرف در دلهای مردم است. اسلام میخواهد عملاً و قولاً انسانیت و نوع دوستی مسلمین را برای کفار اثبات نماید. کفار حق ندارند در امور مسلمین دخالت کنند و مسلمین نیز نباید در امور آنها دخالت نمایند.
"قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون" یعنی بگو ای کافران، پرستش نمیکنیم آنچه را که شما می پرستید. "و لا انتم عابدون ما اعبد" و شما هم نمی پرستید آنچه من میپرستم، "ولا انا عبد ما عبدتم" و من پرستنده آنچه شما می پرستید نیستم "ولا انتم عابدون ما اعبد" و شما هم نمیپرستید آنچه من مپرستم. "لکم دینکم و لی دین" یعنی دین شما برای شما و دین من برای خود من. در این سوره خداوند میخواهد به کفار و مسلمین بفهماند که به بهشت یا جهنم رفتن از طرف خداوند اجباری نیست. خداوند با عدالت و مهربانی خودش انسان را دعوت بسوی سعادت و رحمت و یافتن تکامل روانی کرده است.
بنا بمثل معروف گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟ بنابراین نباید مسلمین کینه غیر مسلمین را بدل بگیرند که چرا آنها هم مثل ما مسلمان نیستند، بازگشت همه بسوی خداست.
وظیفه مسلمین در مقابل غیر مسلمین، عمل بشرایط مسلمانی و ارشاد و نیکوکاری و امر به معروف است. اگر مسلمین بشرایط مسلمانی عمل نمایند، غیر مسلمین هم معنی اسلام را میفهمند. ولی اگر مسلمین بر خلاف اسلام مانند غیر مسلمین عمل نمایند ، دیگر معنایی ندارد که غیر مسلمان ارشاد و هدایت شود.
اگر خوانده یا شنیده اید که پیغمبر اسلام با کفار میجنگیده، جنگ و جهاد او بمنظور دفاع بوده است. کفار مهاجم به اسلام بوده و صریحاً و علناً منظورشان از بین بردن پبغمبر و اسلام بوده است.
اگر ما بگوییم مسلمانیم و به شرایط مسلمانی که در کتاب آسمانی مسلمین است عمل نکنیم، عیناً همصدا و مقلد غیر مسلمان باشیم، واقعا خیانت به اسلام کرده ایم و مانع ارشاد غیر مسلمان شده ایم.
از نظر خدا و رسول اگر کسی بگوید من مسلمانم و مقلد غیر مسلمان باشد و به شرایط اسلام عمل نکند، بر علماء دین و طرفداران اسلام لازم است که برای حفظ حیثیت و شرافت اسلام با چنین شخصی مبارزه کنند، یا اینکه آن شخص اقلاً بطور ظاهر شرایط مسلمانی را رعایت کند یا بگوید مسلمان نیستم، زیرا اگر بگوید مسلمان نمی باشم، بهتر از اینست که بنام اسلام به اسلام خیانت کند و در انظار غیر مسلمانها بحدود اسلام تجاوز نماید.
چقدر قبیح و غیر عاقلانه و مسخره است که ما مذمت غیر مسلمان کنیم و آنها را نجس و کافر بنامیم و خودمان هم عملاً مقلد آنها باشیم و مانند آنها بر خلاف شرایط مسلمانی عمل نماییم.
درباره چنین افرادی خداوند در سوره مبارکه صف آیه 2 و 3 چنین میفرماید: "یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون" یعنی ای کسانیکه به زبان مسلمان شده اید، چرا چیزی میگویید که خودتان عمل نمی کنید؟ تو که میگویی من مسلمانم پس چرا به شرایط و وظایف مسلمانی رفتار نمی کنی؟
"کبر مقتاَ عندالله ان تقولون مالا تفعلون" یعنی چقدر بزرگ است و بد است نزد خدا که بگویید مسلمانیم و بوظیفه مسلمانی و قول خودتان عمل نکنید.
پس در این صورت وای برما که مذمت غیر مسلمان کنیم و خودمان بدتر از آن باشیم و غیر مسلمان بداند که ما دروغ میگوییم و معنی مسلمانی غیر از این است.
منافقین گروه خاصی نیستند، کسی که به زبان به مردم بگوید من مسلمانم ولی عملا و علنا بر خلاف شرایط مسلمانی رفتار کند، واقعاَ عوام فریب و منافق است. اگر شخص غیر مسلمان می گوید من مسلمان نیستم، راست میگوید، زیرا که بشرایط اسلام عمل نمی کند پس او منافق نیست. در این قول دروغگو هم نیست و راست میگوید. ولی آنکسی که میگوید من مسلمانم اما عملاَ مقلد غیر مسلمان است و به شرایط مسلمانی هم عمل نمیکند، منافق و دروغگو و عوامفریب است. اگر بگوییم کفار ما را گمراه کرده اند، پس خودمان میدانیم که گمراه شده ایم؛ چرا بنام اسلام مذمت کفار کنیم و دوست میداریم که مقلد آنها باشیم؟ اگر گمراه شده ایم و نماز هم میخوانیم چرا در نماز میگوییم "غیر المغضوب علیهم و لاالضالین" یعنی خدایا مرا از مغضوبین و گمراهان قرار نده.
و اما اگر نماز هم نمیخوانیم و میگوییم مسلمانیم باید بدانیم که یکی از شرایط مسلمانی نماز، و نماز در معنا مخالف با شیطان است، پس بهتر آنست که بگوییم شیطان ما را گمراه نموده است.
امر به معروف و نهی از منکر از فروع دین اسلام بوده برای اینست که بنام مسلمانی بر علیه اسلام تظاهر نشود. اگر یکنفر غیر مسلمان تظاهر به روزه خواری و میگساری کند در، جامعه اسلامی باندازه تظاهر به معصیت یکنفر بنام مسلمان خطر و ضرر و اثر ندارد. ولی اگر یکنفر غیر مسلمان در جامعه اسلامی بوسیله جنس زن غریزه جنسی مردان مسلمان را تحریک نماید، قابل مبارزه و نهی میباشد. زیرا تبلیغ بر علیه شرایط اخلاق اسلامی در جامعه اسلامیست. شارع اسلام بی جهت امر به معروف و نهی از منکر را واجب نکرده است. حفظ شرافت و شئون مسلمانی بر هر مسلمانی لازم است.
هیچ کس حق ندارد بنام مسلمانی، اخلاق محمدی (ص) و اسلام را بصورت اخلاق دشمنان اسلام نشان دهد. کسی که میگوید من شیعه و مسلمانم و با تظاهر بمعصیت خدا برخلاف شرایط مسلمانی رفتار مینماید، مثل اینست که من بزبان بگویم مسلمانم، ولی در عین حال شرایط مسلمانی را هم قبول ندارم. در میان زبان اعمال و زبان مقال فرق بسیار است. انجاست که اسلام بگوید من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد، آن آشنا کرد.
لباس مسلمین صدر اسلام ستر عورتین و باعث وقار مسلمین بود. ولی در این عصر و زمان اکثریت مسلمین از لباس اولیه اسلامی خارج شده و لباسهای تنگ و چسبنده ای میپوشند که عورتین در آنها منعکس است.
این نگارنده عداوت و غرضی با کسی ندارد. انسان در این دنیا آزاد است و مجبور نیست بشرایط مسلمانی عمل نماید. قاضی و حسابدار واقعی خداست. منظور اینست که اگر بحکم و تسلط هوای نفس نمیخواهیم یا نمی توانیم بوظائف مسلمانی عمل نماییم، اقلاً بنام مسلمانی بر علیه شرایط مسلمانی تظاهر نکنیم و یا بقول خودمان صادق باشیم تا غیر مسلمین معنی اسلام و مسلمانی را بدانند و آنرا با چشم خود مشاهده نمایند.
لطفا باین قضیه واقعی توجه کنید و بدانید و ببینید که دانشمندان و سران غیر مسلمان درباره ما چگونه قضاوت مینمایند. بخاطرم هست که تا سال 1325 سفارت انگلیس در بوشهر بود، یک روز یکی از پیشخدمتهای سفارت بنام کربلایی حبیب قضیه جالب و شنیدنی زیر را برایم نقل کرد:
" یکروز مستر چیک سفیر انگلیس همه خدمتکاران سفارت را که اکثرا ایرانی بودند بحضور طلبید و از آنها خواست تا همه ریشهای خود را بتراشند و افزود که: فردا روز یکشنبه است، سفارت تعطیل است. روز دوشنبه هر کدام از شما با داشتن ریش به سفارت بیاید از کار بر کنار و اخراج خواهد شد. ولی داشتن سبیل مانعی ندارد."
من این موضوع را با زنم در میان گذاشتم، زنم گفت ما غیر از حقوقی که از سفارت دریافت میکنی، عایدی و درآمد دیگری نداریم. پس تو معذوری و باید به سلمانی بروی و ریشت را بتراشی. گفتم: این سنت اسلامی است و همه علما و مراجع تراشیدن ریش را حرام میدانند. آیا من بخواسته یکنفر مسیحی برای مبلغی پول برخلاف اسلام رفتار کنم و فتوای مراجع تقلید را نادیده گرفته ریش خود را بتراشم؟
"روز دوشنبه مثل هر روز بسفارت رفته دیدم همه خدمتگزاران ریش های خود را تراشیده اند. مستر چیک ما را یکی به یکی بحضور طلبید.
من که یقین داشتم از خدمت اخراج میشوم، بعد از همه همکارانم وارد اتاق مستر چیک شدم. با ورود من، مستر چیک از روی صندلی بلند شد و گفت :" روز شنبه به شما چه گفتم؟ مگر نگفتم ریش را دوست ندارم؟ نمیخواهم شما ریش داشته باشید. چرا همه همکاران شما از من اطاعت کردند ولی شما تمرد کردید؟
گفتم: روزی دهنده خداست. اگر مایل نیستید بخدمت ادامه دهم مانعی ندارد. ولی من به دین خودم خیانت نمیکنم.
با همان زبان شکسته فارسی گفت: شما مسلمان راستگو و امین. و دست در جیب خود کرده و کلید اتاق ریاست را بمن داد و گفت: شما امین. این کلید پیش خودت باشد. صبح ها زود بیا و این اتاق من را نظافت کن. من مخالف با داشتن ریش نیستم، خواستم شما را امتحان کنم تا بدانم کدامیک مادی نیستید و پرهیزکارترید.
نو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. والسلام علی من اتبع الهدی.
"شیعه" کلمه ای عربی و معنی فارسی آن "پیرو" است. وقتی گفته میشود شخص شیعه علی (ع) است، یعنی پیرو حضرت علی است (ع) است. حال باید دید خود حضرت علی (ع) پیرو چه کسی بود؟ پیرو حضرت محمد (ص) و حضرت محمد (ص) پیرو که بود؟ پیرو حکم خدا. آیا اگر ما بحکم خدا عمل نکنیم مومنیم و اگر مومن نباشیم پیرو حضرت محمد (ص) خواهیم بود، و اگر مومن و پیرو حضرت محمد (ص) نباشیم شیعه حضرت علی (ع) هستیم یا خیر؟ اگر کسی مومن نباشد و بوظایف مسلمانی عمل نکند، مسلماَ پیرو حضرت محمد (ص) و علی (ع) نیز نیست.
معنی پیروی کردن عمل است نه ذکر کلمه شیعه. مثلاَ اگر شخصی مومن نباشد و بگوید من شیعه علی (ع) هستم، معنی این گفته اینست که علی (ع) هم مومن نبوده است و چنانچه کسی تارک الصلوه باشد و بگوید من شیعه علی میباشم، یعنی علی (ع) تارک الصلوه بوده است. پیرو حضرت علی (ع) نبودن و خود را پیرو او دانستن ، اشتباه و در واقع توهین به حضرت علی (ع) است. اگر کسی مومن باشد و بحکم خدا عمل کند، پیرو علی (ع) است. اگرچه نگوید من پیرو علی (ع) هستم.
پیروان علی (ع) فاسق و ستمکار و دروغگو نیستند. شیعه یعنی پیرو خدا و رسول و علی (ع).
دوستی داشتم که در سن پیری از دنیا رفت. بعد از 15 سال او را شبی در خواب دیدم، در حالیکه عریان بر روی خاک نشسته بود. وقتی با او صحبت کردم ، دیدم لحظه به لحظه در خاک فرو میرود. بالاخره فریادی کرد و به زیر خاک رفت و پنهان شد. در عالم رویا از دیدن این منظره دلم بر احوال او سوخت و ناراحت شدم. همانطور که در جای فرو رفته او نگاه میکردم دیدم بتدریج از زیر خاک خارج شد، در حالیکه صورتش بکلی سیاه شده بود. دانستم که از دنیا رفته است. پرسیدم آیا عذاب همه مردگان چنین است یا تنها شما چنین وضعی دارید؟ جواب داد هر کس در دنیا بگوید من شیعه علی هستم و عملا شیعه نباشد مانند من باین عذاب معذب خواهد شد.
وعده خدا حق است و ما باید متوجه مضمون " و الا لعنت الله علی الکاذبین و یومئذ ویل للمکذبین" باشیم. خداوند متعال به اینگونه افراد خطاب کرده میفرماید: "یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتاَ عند الله ان تقولون ما لا تفعلون
کلمه روحانی از لحاظ معنی نقطه مقابل لغت جسمانی است: مظهر روحانیت معنویت است، و مظهر جسمانیت مادیت.
مثلا اگر در شخصی عادات و صفات جسمانی او بر عادات و صفات روحانی برتری دارد، روحانی نیست و معنایی هم ندارد که چنین شخصی روحانی باشد، اگرچه قبا و عمامه هم بپوشد.
از نظرباطنی روحانی لباس مخصوصی ندارد . ممکن است یکنفر کارگر و حمال روحانی باشد ولی ملبس به قبا و عمامه نباشد. پوشیدن قبا و عبا و عمامه دلیل روحانی بودن شخص نیست. بعضی از افراد بلوچ و کرد و افغان روحانی نیستند ولی قبا و عبا و عمامه میپوشند. پیش از سال 1304
شمسی هم اکثر مردم ایران دارای قبا و عبا بودند و بعضی تجار و غیره عمامه بر سر میگذاشتند. در زمان سلطنت رضا شاه پوشیدن قبا و عبا ممنوع شد و به جای آن کت و شلوار و کلاه پهلوی مرسوم گردید.
علما دینی طبیب روحانی میباشند، زیرا وظایف آنها بر پایه علوم دینی و مسائل معنوی و مربوط به روح انسان است. جسم و آنچه وابسته به جسم باشد مادی، و آنچه غذا دهنده و کامل کننده روح انسان محسوب است وظایف دینی است. بنابراین علما واقعی دین را روحانی میگویند. اگرچه دارای لباس مخصوصی هم نباشند. یعنی علما دینی اگر ملبس به قبا و عبا و عمامه نباشند باز روحانی هستند. اما اگر آنها هم بعلم خودشان عمل نکنند و وظایف دینی را انجام ندهند و سعی و کوشش آنها بیشتر برای دنیا و مادیات بوده باشد، آنها هم روحانی نمیباشند. اگرچه ملبس به قبا و عبا و عمامه باشند. تمت بالخیر.
نظر به اینکه شروع هدایت بشر از حجاز و از میان قومی عربی زبان بوده، از این جهت کلام خدا بر تکامل یافته ترین و پرهیزکارترین افراد عرب بنام محمدبن عبدالله (ص) نازل گردیده است.
اگر کلام خدا بغیر از زبان عربی نازل میشد، آن ملتی که در آن محیط میزیستند آنرا درک نمیکردند. خداوند در خود قرآن جواب میدهد که چرا قرآن بزبان عربی نازل شده است.
در سوره فضیلت میخوانیم "کتاب ایاته قرآناَ عربیاَ لقوم یعلمون" یعنی کتابی است که آیات آن قرآنیست عربی برای قومی که درک میکنند.
در سوره زخرف آمده است: انا جعلناه قرآناَ عربیاَ لعلکم تعقلون" یعنی بدرستی که قرار دادیم قرآن را بزبان عربی، باشد که شما تعقل نمایید.
و اما باید متوجه شد که قرآن تنها برای قوم عرب نازل نشده و مربوط به تمام جامعه بشریت است. منتها چون هدایت اول در محیط ظلمانی عرب شروع شده ، بزبان آن قوم نازل گردیده است.
در سوره سبا میفرماید "و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا" یعنی ای محمد (ص) ما نفرستادیم تو را مگربرای تمام مردم بشارت دهنده و بیم دهنده. در سوره فرقان داریم "تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا" یعنی بزرگوار آنکه فرو فرستاد فرقان را بر بنده خود برای اینکه بوده باشد برای جهانیان بیم دهنده.
معلوم است که آنچه برای دنیا و آخرت بشر سودمند بوده امر بانجام آن نموده و آنچه زیان آور بوده تحریم کرده است. بنابراین قرآن کتابی عمومی و جهانیست. و در آن عصری که این قرآن بوجود آمده سطح فکر و معلومات مردم آن زمان مخصوصاً اعراب مطابق با معلومات و منطق دانشمندان عصر اتم نبوده است. ولی با وجود اینکه غیر مسلمین شرق و غرب مخالف با قرآن میباشند، تا کنون نتوانستند بر آن ایرادی وارد آورند.
دانشمنذدان مسیحی و یهودی مجالس متعددی تشکیل داده حتی المقدور سعی و کوشش کرده اند که قرآن را محکوم نمایند اما موفق نشده اند.
در قرآن و در سوره نحل، اول به خلقت چهارپایانی که برای منافع بشر خلق شده اند چنین اشاره میشود: "والانعام خلقها لکم فیها دف ء و منافع و منها تاکلون" " یعنی چهارپایان را آفرید – مثل گاو و گوسفند و بز و غیره – که در آنها برا شما سودهاییست (لباس و پوشش از پشم و کرک آنها) و از آنها می خورید (شیر، ماست، روغن، گوشت خوردنی). در آیه هشتم این سوره، بشر را متوجه چهارپایان سواری ده و باربر میکند: "والخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینه" یعنی آفریدیم اسبها و استرها و الاغها برای سواری شما و تجملات "و یخلق ما لا تعلمون" یعنی "وسایل دیگری آفریده میشود که شما در این زمان نمیدانید.
معلوم و مسلم است که قبل از نزول قرآن همه این حیوانات سواری وجود داشته اند. پس عبارت "و یخلق" اشاره به آینده زمان نزول
قرآن بوده است. آیا این اشاره به وسایل ماشینی نیست؟
سوره حج آیه 15 قابل توجه است که میفرماید : " فلیمدد بسبب الی السماء ثم لیقطع هل یذهبن کیده ما یغیظ". اگر چه این آیه شریفه بنحوی دیگر هم ترجمه شده ولی عبارت "یمدد بسبب" به معنی آینده است، یعنی مدد اسباب است برای رفتن بسوی آسمان . "والیقطع " باز بمعنای قطع همان اسباب در آینده است. درست است که در جمله میگوید "ما یغیظ" ولی یکی از ارواح میگوید منظور فرونشستن غیظ و غرور است که در اثر قطع وسیله و اسباب که بسوی فضا و آسمان پرواز میکنند در خشم و غیض خودشان فرو میروند.
به سوره مبارکه مبارکه محمد مراجعه کنید: "و ان تولوا یستبدل قوما فیرکم ثم لا یکونوا امثالکم" به تفاسیر مراجعه شود. "یعنی اگر شما پشت کنید به اسلام ما شما را تبدیل میکنیم یعنی مبادله میکنیم به گروهی غیر شما که نمی باشد مثل شما.
اگر انسان دارای صفات خدایی شود رستگار است
وقتی که روح انسان پاک و منزه گردد، مظهر پاک صفات خدایی میشود. یعنی علناً و عملاً علامت صفات الهی در وجودش ظاهر و آشکار میگردد. و اما اگر انسان دارای روحی عاری و محَروم از صفات خدایی گردید، عادات و صفات حیوانیت و شیطانیت در وجود او مشهود میگردد.
بنابراین انسان میتواند خودش تشخیص دهد که وجودش دارای صفات پاک خداییست یا دارای ذات و صفات خبیثه حیوانی و شیطانی است. خوشا بر احوال آنکسی که متصف بصفات حسنه الهی باشد و بدا بحال کسی که مظهر صفات و عادات مذمومه حیوانی و شیطانی است.
اما باید دید که صفات الهی چیست؟
- خدا رحمان است، پس مومن دارای ترحم و انصاف است، حتی نسبت به حیوانات.
- خدا رحیم است، پس مومن و موحد نسبت به هم نوع خود مهربان است.
- خدا عادل است، پس مومن وجودش دارای عدل و انصاف است.
- خدا کریم است، پس مومن بخدا باید دارای صفت جود و کرم باشد.
- خدا مجیب است، پس مومن باید در مقابل حاجات دوستان خود مجیب باشد.
- خدا عفو کننده است، پس مومن باید واجد صفت عفو و گذشت باشد.
- خدا صبار است و مومن باید در برابر مشکلات صابر و شکیبا باشد.
- خدا وهاب است، پس مومن باید دارای بخشش و سخاوت باشد. مومن بخدا باید مظهر صفات حسنه خدا و عاری از صفاتی عاری فاتی متضاد با صفات الهی باشد. آنچه مخالف و متضاد با صفاتخداست، صفات شیطان رجیم خواهد بود.
ما باید سعی و کوشش نماییم که دارای صفات پاک خدایی شویم. لیس للانسان الا ما سعی.
(اثر طبع نگارنده)
دریغا کوکب عمرم افول کرد
جدایی از تنم روحم قبول کرد
جدا شد روح از تن وای بر من
تنم به دست دیگران بگودالی نزول کرد
عزیزان پس از مرگم شما بادا سلامت
منم پنهان شدم تا بقیامت
شدم روح و رفتم در عالم روح
در این عالم بود آثار اینجانب علامت
بهر جایی بنام من سنگی شده هویدا
یقین دانی که مدفنم باشد همانجا
دمی بنشین در آنجا عزیزم یاد من کن
بذکر حمد و سوره تو شاد من کن
که من بودم در این دیار زمانی
گذشت ایام خوش و ناخوش و ناتوانی
خدا را یاد کن اندر شب و روز
چراغی بهر این عالم بیفروز
وفاداری مجو زین چرخ گردون
حیات جسم حیوانی نباشد جاودانی
همان روز که بدنیا پاگذاری
اسیر قید و بند روزگاری
- انسان در ظاهر حیوان ناطق است، اما در باطن دارای شخصیت انسانیست .
- نظر به اینکه روح انسان با روح حیوانات متفاوت است و قابلیت تکامل دارد، خالق بوسیله تکامل یافتگان برنامه تکامل انسان را به مقام روحانیت و انسانیت فرو فرستاده است.
- ارواح تکامل نیافته پس از مرگ جسمانی ضعیف و ذلیل و نادم و پشیمانند.
- مقررات دین حق ، ناظم هوای نفس حیوانی انسان است.
- مهار نفس اماره انسان نیروی ایمان بخداست.
- نیروی ایمان بخدا مافوق نیروی اتم است.
- نیروی ایمان بخدا نگهبان عقل و مقام انسانیت است.
- معتاد شدن به استعمال مواد مضره بعلت داشتن عقل منهای ایمان بخداست.
- آنکسی که با استعمال مواد مضره بجسم و جان خود ظلم و جفا کند با دیگران چه ها کند؟
- آیا آمار جنایات جنایتکاران بی دین در جهان بیشتر است یا آمار مومنین؟
- انسانی که مطیع و مغلوب هوای نفس است، بجان عزیز خودش هم ترحم نخواهد کرد.
- کسی که بنعمت صحت و سلامتی وجود خودش توجه و ترحمی ندارد و مغلوب هوای نفس است چگونه مورد اعتماد دیگران است؟
- کسی که به نفس خودش ظلم میکند آیا عادل است؟
- کسی که بشرایط مسلمانی عمل نمیکند آیا مومن پیرو حضرت امیرالمومنین (ع) است؟
- ما به حضرت علی (ع) میگوییم امیرالمومنین. هر کس مومن است علی (ع) امیر اوست.
- شیعه علی (ع) یعنی مومن بشرایط مسلمانی و عمل بواجبات دینی.
- انسان در هنگام مرگ از خواب غفلت بیدار خواهد شد
- مرگ باعث آزادی و استقلال روح انسان میشود.
- عالم ارواح شبیه به عالم رویا میباشد.
گهی که عزیزانت ببندد محمل تو
رود تاراج اثاث منزل تو
بر زمین افتد این سرو قامت
دیگر بر نخیزد تا روز قیامت
چه سود شیون و فریاد و زاری
ذلیلی مرده و اهل مزاری
کنند وحشت که در منزل بمانی
همی باید که تن به گورستان رسانی
دیگر در خانه ماندن جای تو نیست
بباید دیگر بزیر خاک غم زیست
جدایی از زن و فرزند و خانه
بود گودال تاریک آشیانه
رود روحت به صحرای نهانی
شوی پنهان در این دنیای فانی
گناهانت مصور خوفناک است
جهان اهل عاصی هولناک است
نکن غفلت که دنیا جاودان نیست
محل زیستن این خاکدان نیست.
گذشت روز و شب تیغ بران است
برنده این عمر گران است
بجز خفتن و رفتن چاره نیست
زهمراهان بجز ندبه و نظاره نیست.
بگریند یا نگریند در عزایت
دیگر سودی ندارد از برایت
بیاد رفتگان یاد سفر کن
خطر در پیش، کنون رفع خطر کن
ای هم نفسان تا اجل آمد بسر من
از پای در افتادم و خون شد جگر من
رفتم نه چنان کامدنم هست دگربار
نه هست امیدم که کس آید بسر من
آخر بسر خاک من آیید زمانی
وزخاک بپرسید نشان خبر من
گرخاک زمین جمله بغربال ببیزید
چه سود؟ که یک ذره نیابید اثر من
من دانم و من حال خود اندر لحد تنگ
جز من که بداند که چه آمد بسر من
بسیار زمن درد دل و رنج کشیدید
رستید کنون از من و از دردسر من
غمهای دلم بر که شمارم که نیاید
تا روز شمار این همه غم در شمر من
من دست تهی با دل پر درد برفتم
بردند بتاراج همه سیم و زر من
در ناز بسی شام و سحر خوردم و خفتم
نه شام پدید است کنون نه سحر من
بسیار بکوشیدم و هم هیچ نکردم
چون هیچ نکردم، چه کند کس هنر من
غافل منشینید چنین، زانکه یکی روز
بر بندد اجل نیز شما را کمر من
بر من همه درها چه فروبست اجل سخت
تا روز قیامت که در آید زدر من
در بادیه ای ماندم تا روز قیامت
بی مرکب و بی راد ، دریغا سفر من
دی تازه تذروی بدم اندر چمن لطف
امروز فروریخت همه بال و پر من
دی در مقر عجز بصد ناز نشته
تا بوت شد امروز مقام و مقر من
دردا و دریغا که در این درد ندارید
یک ذره خبر از من و از خیر و شر من من
دردا و دریغا که چو در شصت فتادم
از درج صدف ریخته شد سی گهر من
عطار دلی دارد و آن نیز بخون غرق
تا کی نگرد در در دل من دادگر من
- آمنو بالله و ملائکته کتبه و رسله و الیوم الآخر. یعنی ایمان و اعتقاد داشته باشید بخدا و ملائکه ی او و کتابهای نازله ی او و فرستادگان او و روز بعد از مرگ. " و ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب والشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون". یعنی " همان مرگی که شما از آن گریزانید ، بدرستی که بملاقات شما خواهد آمد و شما را برمیگرداند بسوی جهان پنهانی و حاضر. در آنچه به شما خبر داده میشود از آنچه در این دنیا انجام داده اید. "
- این خبر جهان آخرت است که خالق جهان آفرین بما داده است، همه ما روزی باور میکنیم که عنان اختیار از دست رفته باشد. روزی از خواب غفلت بیدار میشویم که این کالبد خاکی از پای افتاده و جان بجهان آفرین داده ایم. روزی میدانیم و باور میکنیم ارواحی بنام ملائکه وجود دارند که عذرخواهی و پشیمانی هیچ سودی ندارد. "یوم یرون الملائکه لا بشری للمجرمین". شما روزی ملائکه را خواهید دید که برای گناهکاران بشارتی نیست." در آن ساعتی که این نفس حیوانی در حال مرگ است و علائم جدایی مابین روح و جسم ظاهر میشود "و جائت سکرت الموت بالحق ذالک ما کنت منه تحید" یعنی هنگامیکه آمد بیهوشی مرگ ، براستی گفته شود چنین است مرگی که از آن دوری میکردی. " لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم الحدید" " هر آینه شما در غفلت بودید از این روز، پس پرده برداریم از دیدگان شما تا بینا شوید در آن روز – مانند دیدن خواب ، بعضی از اعمال و افعال گذشته را همچون منظره و صحنه ها منعکس در فیلم با چشم بصیرت مشاهده نمایی. ملک الموت بهرشکلی که خدا خواهد برای گرفتن روح حاضر شود ، پناه بر خدا اگر ملائکه ی غضب باشد. دیگر این زبان قدرت تکلم ندارد. نیروی ظاهری شنوایی و بینایی رو به نابودی است، باورنکردنی ها باورکردنی میشود، در دل گفته میشود ایکاش بدنیا باز میگشتم تا کارهای شایسته انجام دهم، اما صدایی میشنود که میگوید:" دروغ میگویی. اگر باز بدنیا مراجعت کنی ، مانند ایام گذشته در غفلت بسر خواهی برد. مهلت تو بسر آمده است و جهان دیگری را در پشت سر داری.
کفار به حضرت رسول میگفتند چرا ما ملائکه را نمیبینیم؟ وحی نازل شد که به آنها بگو " یوم یرون الملائکه لا بشری للمجرمین" یعنی روزی ملائکه را میبینید که دیگر بشارتی برای گناهکاران نیست، چرا؟ زیرا که سر و کار گناهکاران با ملائکه عذاب است و دیدن ملائکه عذاب برای گناهکاران وحشت آور خواهد بود. نظر به اینکه ملائکه معصومند و از گناه سخت تنفر دارند، دشمن سرسخت ارواح گناهکارند. هیچگونه انس و محبتی بین ملائکه و ارواح گناهکاران وجود ندارد.
ارواح خبیث و گناهکار میتوانند دراین جهان بوسیله کالبدهای جسمانی و از طریق وسایل مادی قدرت را در دست بگیرند و با ارواح پاک مجادله و مبارزه نمایند، ولی در جهان بعد از مرگ دارای قدرت اولیه خودشان نیستند و تحت تسلط ارواح پاک قرار میگیرند و ارواح پاک هم از آنها نفرت دارند و با چشم حقارت در آنها نظر میکنند و ارواح گناهکار که در دنیا از آزادی سوء استفاده کرده، دارای غرور و تکبر و خودسری بوده اند، در آن جهان در برابر ملائکه و ارواح پاک مومنین مغلوب و متوحشند، زیرا در آن جهان وسایل مادی مطرح نیست و نیروی خدایی حکم میکند.
یکی از ارواح میگفت اگر شما دارای قوای شنوایی بودید و صدای موجودات ماوراء طبیعت را می شنیدید، در شبهای جمعه وحشت میکردید، زیرا بعضی از ارواح اموات بنی آدم قدرت عروج به عالم بالا را ندارند و زمینگیرند. در روی زمین در باطن سرگردانند. آنها در شبهای جمعه بمنازل وارثین خود هجوم می آورند و یاری و خیرات میطلبند ولی احدی از شما نمیتواند صدای آنها را بشنود، زیرا که صدای روح از گلوی مادی بیرون نمیآید ، بر زبان طبیعی جاری نمیشود و چون جزء طبیعت نیست لذا در امواج صوتی ارتعاش پیدا نمیکند و طبیعتا بوسیله گوش مادی قابل شنیدن نمیباشد. ولی خود ارواح صدای یکدیگر را میشنوند.
بعضی از ارواح بر روال آمال و اعمال و آرزوهای ایام زمانی که در دنیا بودند، مانند کسی که خواب میبیند، در جهان برزخ بسر میبرند و حال و احوال یکنواختی ندارند و گاهی با ارواح موذی مواجه میشوند. بعضی وقتها هم متوجه میشوند که دیگر دستشان از دنیای اولی کوتاه گردیده است. گروه دیگر در محل ها و مکان های کثیف زندگی میکنند. گروه دیگر از حرکت کردن عجز دارند. گروه دیگر دائم در حال غم و اندوه بسر میبرند. گروهی دیگر در غم مال و اموال و خانه و زن و فرزند گرفتارند و هیچ راهی ندارند و اگر هم بتوانند در محل اولیه خود حاضر شوند، نمی توانند اوضاع را بشکل طبیعی اولیه ببینند. اگر بخواهند به چیزی دست بزنند، دستشان به چیزی بند نمی شود . اگر بخواهند صحبت کنند کسی صدای آنها را نمی شنود. لذا جوابی هم دریافت نمی کنند. اینگونه ارواح در دوستی دنیا غرق شده و زندگی این دنیای مادی را بر زندگی بعد از مرگ ترجیح داده بودند و بخاطر مادیات ، خدا را فراموش کرده و در شک و تردید بودند و گمان نمی کردند که بعد از مرگ هم خبری هست و در حالت غم و غصه و حسرت جان دادند.
ولی ارواح مومنین و پرهیزکاران حال و احوالی مسرتبخش دارند، دارای نیرویی ملائکه آسا میباشند. دیگر کاری به دنیای اولی خود ندارند و راضی به بازگشت به این دنیا هم نیستند. به آسمانها عروج می کنند، مشغول تفریح و تفرج و تماشای نعمتهای ماوراءطبیعت میباشند و کیفیت لذت بخش زندگی روانی همچون رویاهای شیرین آنها را بخود مشغول ساخته است. مثلا اگر به آنها گفته شود ده دقیقه به این دنیا برگردید، راضی نخواهند شد.
برادر عزیزم! آنچه عرض کردم بعقل و فکر خودم نیست. در هیچ کتابی هم مطالعه نکردم. بلکه در موقع ارتباط با ارواح بوسیله اطفال صغیر و افراد بی سواد کسب اطلاع کرده ام.
بعضی از برادران که شخصا در جلسات ارتباط با ارواح حضور یافته اند عجایبی را دیده و شنیده و این وقایع را تایید نموده اند. افراد شکاک با کدام دلیل میتوانند این حقایق را تکذیب نمایند.
امیدوارم رحمت خدا شامل حال ما شود و از این زندگی موقت، یک زندگی لذت بخش دائمی نصیبمان شود و آخرت خود را فدای نفس حیوانی نکنیم.
والسلام علی من اتبع الهدی. تمت الکتاب من فضل رب العالمین.
نگارنده: علی جمالی تنگستانی